آرزوهای زمینگیر
آرزوهایی که سالهاست روی زمین ماندهاند و از جایشان بلند نمیشوند، آرزوهایی که توان حرکت کردن را از دست دادهاند. نه اینکه از ابتدا نمیتوانستند حرکت کنند، میتوانستند، خوب و راحت هم حرکت میکردند، اما از یک جایی به بعد دیگر نتوانستند، انگار که ترس به جانشان افتاد و از آن زمان به بعد زمینگیر شدند. ترسیدند از بلند شدن و حرکت کردن.
شاید تحقیر شدهاند یا نادیده گرفته شدهاند یا شاید حتی شکست کوچکی خوردهاند. آنها ناامید و مضطرب روی زمین نشستهاند، شجاعت حرکت کردن را از دست دادهاند، میترسند از بلند شدن چون ممکن است زمین بخورند، تصور میکنند بهتر است در جای امنشان بنشینند؛ نه تلاشی لازم است و نه شکستی در کار است.
اصلن انگار نه انگار که زمانی آرزوهایی پرشور و سرزنده بودند که میتوانستند سر از آسمان دربیاورند، باورشان شده که همیشه همینطور زمینگیر بودهاند.
در اثر بیتحرکی توانشان تحلیل رفته است، یکی باید به آنها بگوید که ضعفشان نه از ناتوانی بلکه از بیحرکت ماندن است. یکی باید به آنها بگوید که اگر متولد شدهاند پس ارزشمندند.
کافیست اولین قدمهای کوچک را بردارند تا آتششان دوباره جان بگیرد و به خاطر آورند که متعلق بودهاند به قلبی گرم و پرحرارت، پس همیشه میتوانند برخیزند.
ننشیند آتشم چو ز حق خاست آرزو
زین سو نظر مکن که از آن جاست آرزو
الهی شکرت…
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.