تسلسل رنج
نشخوار کردنِ دوباره و دوبارهی همان فکرهای لعنتی
بالا آوردن و دوباره قورت دادنشان برای هزارمین بار
طعم تلخشان را در دهان حس کردن
و تلاش بیثمر برای پایان دادن به این تسلسلِ رنج
نشخوار کردنِ دوباره و دوبارهی همان فکرهای لعنتی
بالا آوردن و دوباره قورت دادنشان برای هزارمین بار
طعم تلخشان را در دهان حس کردن
و تلاش بیثمر برای پایان دادن به این تسلسلِ رنج
من زندگی کردن را ذره ذره یاد گرفتم؛ سی سالگی سرآغاز تحولی بزرگ در من بود؛ کشف مسیرهای جدید، کشف شاد بودن و لذت بردن از اتفاقات ریز و درشت، کشف عاشقی، کشف سادهگرفتن زندگی، کشف خندیدن از ته دل و خلاصه کشف هر چیزی که میتوانست از من آدم بهتری بسازد.
الهی شکرت...
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.