تو هرگز نفهمیدی
و تو هرگز نفهمیدی که من در اتاق کناری شب را با گریه صبح کردم. روزمرگیات، بی حوصلگیات، معذوراتت نگذاشتند که بفهمی. نگذاشتند بفهمی که چرا تو را از لحظههایم و خودم را از آغوشت دریغ میکنم.
و تو هرگز نفهمیدی که من در اتاق کناری شب را با گریه صبح کردم. روزمرگیات، بی حوصلگیات، معذوراتت نگذاشتند که بفهمی. نگذاشتند بفهمی که چرا تو را از لحظههایم و خودم را از آغوشت دریغ میکنم.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.