اعتراف شبانه: شخصیتهای متفاوت
اعتراف میکنم در خانه وقتی سبزیخوردن میخورم سبزی را با مشت برمیدارم و یک مرتبه در دهان میگذارم، درحالیکه لِنگ شاهی و ریحان تا مدتی بیرون دهانم آویزان است و ذره ذره آن را به داخل میکشم، اما وقتی پیش دیگران سبزی میخورم یکی یکی برمیدارم و ساقهی اضافی را هم جدا میکنم که خدایی نکرده چیزی آویزان نشود.
وقتی جایی میروم ترجیح میدهم کلن میوه نخورم، چون میوه خوردنِ شایسته و متمدنانه با آنچه من هستم فرسنگها فاصله دارد؛ من دوست دارم آن سیب جذاب را گاز بزنم نه اینکه پوستش را دور تا دور صاف و مرتب بگیرم.
وقتی پرتقال پوست میکنم آب از کنار دستم راه میافتد و تا آرنجم پیش میرود.
کیوی را مگر پوست میکنند؟ (انصافن در خانه هم بیشتر وقتها پوستش را میکنم، فقط روی بیشتر وقتها تاکید میکنم که دروغ نگفته باشم.)
این مثالها را میتوانم تا فردا ادامه دهم.
آنطور که پیش خودم هستم با آنطوری که پیش دیگران هستم گاهی آنقدر تفاوت دارد که مغزم یکی بودن این دو شخصیت را باور نمیکند، باید مدارک شناسایی نشانش دهم که باور کند این همان قبلی است. (متاسفانه عکس روی کارت ملی هم که کلن یک شخصیت سوم است، بیچاره مغزم.)
الهی شکرت…
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.