تا اطلاع ثانوی
گربهی اُلگا هم از دنیا رفت. چه خبر شده است؟ لطفن همگی خودتان را سفت نگه دارید. تا اطلاع ثانوی هیچکس حقِ مردن ندارد، حتی اگر گربه باشد.
گربهها دستکم ده سال عمر میکنند، چرا عمر این بچه باید پنج سال باشد آن هم در نقطهی حساس کنونی که دیگر کسی رمقِ از دست دادن ندارد؟
چند سال قبل سریالی ساخته بودند به نام «روزی روزگاری مریخ» که از ایده تا اجرا خلاقیتهای زیادی در آن به کار رفته بود. در قسمتی از سریال موجوداتی را معرفی کردند به نام «لِپیدوپِدرا» که از هر نظر شبیه انسان بودند به جز اینکه عمرشان هفت روز بود، بنابراین زندگی برای آنها روی دور تند میگذشت. اگر کسی را از دست میدادند به جای چهل روز چهل دقیقه عزاداری میکردند و بعد به دنبال باقی زندگیشان میرفتند.
از آنجاییکه جمعیت در گورستانها از جمعیتِ موجود در شهرها پیشی گرفته است احتمالن به زودی ما هم به روزگار لپیدوپدراها دچار خواهیم شد.
به اُلگا سر زدم تا دلداریاش دهم، دیدم در بالکن نشسته، سیگار میکشد و ریز ریز اشک میریزد.
به او گفتم گربهی تو یکی از بهترین معلمانِ درس زندگی برای من بود، پس میتوانم بگویم زندگیاش از زندگی خود من مفیدتر بوده است.
او از زمانی که اندازهی یک کف دست بود تا زمانی که تبدیل به یک جَگوارِ درست و حسابی شد برای همهی ما جذاب و خواستنی بود. اصلن «مغرورِ جذاب» توصیفِ کاملن دقیقی از او بود و آنقدر باهوش که همواره ما را متحیر میکرد. چه خوب که این فرصت به ما داده شد تا بودنش را تجربه کنیم.
نامش «تول» بود، مخفف آناتولیا که اسم پدربزرگ اُلگا بود. حالا اینکه چرا الگا اسم پدربزرگش را روی گربهاش گذاشته بود سوالی است که هیچوقت نپرسیدم، شاید میخواسته یک بار دیگر بودن با پدربزرگش را تجربه کند یا شاید میخواسته بهانهای داشته باشد تا با او به زبان مادریاش حرف بزند.
تنهای رنجور در دل خاک آرام میگیرند و دلهای رنجور در تنِ صبر.
الهی شکرت…
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.