تبدیل باورهای غلط به باورهای درست
وقتی که می خواهند دندان های کسی را ارتودنسی کنند بِراکِت ها را برای مدتی طولانی در دهانش می گذارند و هر بار کمی سفت ترشان می کنند، تا چند روز از درد می میری بعد کم کم دندانها به جای جدید خود خو می گیرند و درد از بین می رود. این روند را تا دو سال ادامه می دهند. بعد لثه هایت را جراحی می کنند، چون رشته های درون لثه که دندانها را در جای خود نگه داشته اند تمایل دارند که به جای قبلی باز گردند. این رشته ها را پاره می کنند تا در جای جدید دوباره شکل بگیرند. تازه بعد از آن، دو سال دیگر هم از پلاک دیگری استفاده می کنند تا محل جدید دندانها تثبیت شود.
به این ترتیب با تحمل مشقت زیاد، دندانهایی خواهی داشت که مرتب و سر جای خودشان هستند.
وقتی که می خواهی باورهای غلط خود را تبدیل به باورهای درست کنی قضیه دقیقا به همین شکل است؛ باید هر بار پیچِ باورهای جدید را کمی در مغزت سفت تر کنی، خیلی درد خواهی کشید تا اوضاع بهتر شود، این روند را باید مدت ها ادامه دهی. مجبور می شوی رشته هایی را که این باورها را در مغزت نگه داشته اند پاره کنی تا این رشته ها با باورهای جدید دوباره شکل بگیرند.
تازه بعد از آن باید مدت زیادی را صرف تثبیت کردن شکل جدید ِ فکر کردنت کنی تا اینکه در نهایت با تحمل مشقت زیاد صاحب باورهای درستی شوی که می توانند نتایج مد نظرت را در زندگی ات ایجاد نمایند.
اما این مشقت از آنهاییست که به تحمل کردنش می ارزد.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.