,

توافق‌نامه با شیطان

خدا گفته بود فرشته‌ای به نام ابلیس داشته که از سجده کردن به انسان سر باز زده است، خداوند هم او را طرد کرده و ابلیس هم به تلافی وعده داده است که انسان را گمراه کند و از آن پس ملقب شده است به شیطان.

اما از یک جایی به بعد شیطان جمع زده شد و تبدیل شد به شیاطین؛ انگار که ابلیس برای خودش لشگری دست و پا کرد،‌ حالا یا از طریق تولید‌مثل و یا مثل داعش طرفدارانی جمع کرد.

موضوع اینجاست که ما اگر تقوای دو عالم را هم داشته باشیم از عهده‌ی یک لشگر شیطان که برنمی‌آییم‌. اگر خیلی هنر می‌کردیم از پس همان یکی که اول داستان بازی درآورده بود و ما را به دردسر انداخته بود برمی‌آمدیم. حالا که یک لشگر شده‌اند دیگر بخواهیم هم نمی‌توانیم.

مگر اینکه هر کدامشان مسئول یکی از ما باشند که در آن‌صورت باید خوش‌شانس باشیم که یک شیطانِ منصف گیر ما بیفتد یا یکی از آنهایی که چندان هم مسئولیت‌پذیر نیست، یا یکی که اهمال‌کار و پشت‌گوش‌اندازاست، یا شاید یکی که ناخوش‌احوال باشد و پایش لب گور، یا یکی که اصیل باشد و غیرعقده‌ای یا یکی که چشم و دلش سیر باشد.

البته که اگر این‌طور باشد عدالتی وجود نخواهد داشت، چون ممکن است نصیب یکی از ما شیطانی تنبل شود که حال و حوصله‌ی گول زدن نداشته باشد،‌ و در مقابل به تور یکی از ما شیطانی بیش‌فعال بخورد که آرام و قرار ندارد. از آن طرف، اگر یک شیطان باشد و میلیاردها آدم باز هم عادلانه نیست. آن زمانی که خداوند حرف از شیطان زد، او نهایتن با دو نفر آدم طرف حساب بود.

به هر حال برای اینکه کار ساده شود بیایید فرض کنیم که فقط یک شیطان وجود دارد؛ شیطان اگر بخواهد در گول زدن ما موفق باشد باید شناخت خوبی از ما داشته باشد، چون این بازی، بازیِ سمت کاربر است نه سمت سرور، یعنی این بازی قوانین ثابتی ندارد و با هر کاربر باید مطابق شخصیت‌اش بازی کرد تا بتوان او را گول زد.

پس می‌توان نتیجه گرفت که شیطان ما را بهتر از خودمان می‌شناسد. تا ما به خودمان بیایم و شروع به شناختن خودمان کنیم چهل پنجاه باری گولمان زده است. شاید مجهز به هوش مصنوعی باشد و داده‌های مربوط به ما را از ابتدای خلقت‌مان به انضمام تمام زندگی‌هایی که زیسته‌ایم در خود داشته باشد و در کسری از ثانیه بفهمد که چطور می‌تواند ما را گول بزند.

پس ما ناچاریم که از در دیگری وارد شویم؛ به نظرم باید برویم سراغ توافق‌نامه‌‌ای قرص و محکم، نمی‌توان به یک چیز آبکی بسنده کرد که مثلن بگوییم فدای سرت که به ما سجده نکردی،‌ ما به دل نمی‌گیریم، تو هم بی‌خیال ما شو، او به ریشمان می‌خندد.

نمی‌شود هم بگوییم که میان تو و آفریدگار اختلاف عقیده‌ای پیش آمده، ما چه کاره بوده‌ایم آن وسط؟ مثل این است که دو نفر دعوایشان شود و یک نفر از راه برسد و شاهد دعوا باشد، در این حال یکی از طرفین دعوا سیلی محکمی نثارِ شاهد مذکور کند، او سر پیاز است یا ته پیاز؟ تو زورت به پروردگار نرسیده چرا از ما کینه به دل گرفتی؟

اما این حرف‌های منطقی به گوش او فرو نمی‌رود، به نظرم باید ضرر و زیانش را جبران کنیم تا بی‌خیالمان شود، ضرری که او داده سال‌ها بی‌مهری پروردگارش بوده، او مقرب درگاه خداوند بوده و عمری را به عبادت گذرانده است و حالا چه چیزی دردناک‌تر از رانده شدن و نادیده گرفته شدن توسط معشوق است؟

خداوند ما را از جنس خودش آفریده و از روح خود در ما دمیده است،‌ شاید ما باید کمی عشق نثارش کنیم تا او آرام بگیرد،‌ شاید باید کینه‌اش را با مهربانی پاسخ دهیم، شاید اگر ما هم به جای او بودیم همین انتخاب را می‌کردیم، احتمالن همین حالا هم در زندگی‌مان تصمیم‌هایی مشابه تصمیم او می‌گیریم پس چه جای گله است. شاید باید مسئولیت انتخاب‌هایمان را خودمان به عهده بگیریم و او را مقصر ندانیم.

به هر حال باید به شکلی با هم به توافق برسیم، چون ما بدون شیطان هم به قدر کافی گرفتاری داریم.

الهی شکرت…

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *