جملهای که سرش به تنش میارزد
بعضی جملهها قبل و بعد دارند؛ زندگی را تقسیم میکنند به قبل و بعد از حضورشان، نمیشود راحت از کنارشان گذشت، نه اینکه لزومن خوشمعنی و خوشحالت و خوشآهنگ باشند، گاهی اوقات تلخاند یا بدمعنی و بدآهنگ، اما همهشان یک ویژگی مشترک دارند؛ اینکه حقیقیاند؛ واقعی، زنده، راست و پوستکنده.
آنها گاهی مثل سنگی درون برکهای آرام میافتند و برکه را متلاطم و گِلآلود میکنند و گاهی مثل آبی روی آتش میریزند و آن را سرد و فسرده میکنند.
آنها گفته و شنیده نمیشوند، بلکه گذاشته و برداشته میشوند؛ جسم دارند، وزن دارند، بُعد دارند.
آنها مثل یک سنگریزه کنار خیابان نیستند که به گوشهای پرتابشان کنی، حجمی بزرگاند بر سر راهت که اگر میخواهی عبور کنی باید جابهجایشان کنی، باید آنقدر کنارشان بمانی تا راهی برای حرکت دادنشان بیابی.
آنها جملههایی هستند که سرشان به تنشان میارزد، باد هوا نیستند، ارزشمندند چون تغییردهندهاند و حرکتدهنده، و جالب اینجاست که اغلب این جملهها را خودت به خودت میگویی.
الهی شکرت…
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.