,

خالق اعصاب نداشت

مخلوق از خالق پرسید فرق من و تو چیست؟ خالق گفت «تو اول یک چیزی بزا، خودت فرقش را می‌فهمی.»

فکر می‌کنم خالق آن روز اعصاب نداشت، یا زیادی درگیر بود. نه اینکه جواب بیراهی داده باشد، حق گفت، اما به این نکته توجه نکرد که مخلوق اگر زاییدن می‌دانست این سوال برایش پیش نمی‌آمد. جواب سوال او را باید در حد امکانات خود او می‌داد نه در حد توان خودش.

به هر حال خالق‌ هم حق دارد به بی‌حوصلگی، گیر مخلوق‌های عجیب‌و‌غریبی افتاده‌ است؛ یکی سوالات فلسفی بی‌جواب یا سخت‌جواب می‌پرسد، یکی وجودش را منکر می‌شود، یکی فحش می‌دهد، یکی عجز و لابه می‌کند، یکی نماز نسیه می‌خواند و توقع رسیدگیِ نقد دارد، یکی می‌گوید چرا چرا چرا…

در این میان هیچ‌کس لبخند نمی‌زند، هیچ‌کس حرمت نگه نمی‌دارد، هیچ‌کس به قدر یک قدردانی مکث نمی‌کند و هیچ‌کس اعتماد نمی‌کند.

مخلوق بچه‌‌ای پرتوقع و قدرنشناس است که تا خودش چیزی نزاید حال او که زاییده است و نمی‌تواند عاشق نباشد را درک نمی‌کند.

الهی شکرت…

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *