روزانهنگاری – یکشنبه دوم مرداد ۱۴۰۱
قراردادِ جدید مشتری را آماده کردم و فرستادم. فاکتور عکسها را هم فرستادم. کارهایی را روی وبسایت مشتریها و وبسایت شرکت انجام دادم. کارهای واجبی بودند که باید انجام میشدند.
چند بهروزرسانی هم روی وبسایت خودم انجام دادم. احساس میکنم که رختخواب پهن کردهام درست وسط وبسایت.
ظهر خواهر آمد و با هم طبقهی بالا را نظافت کردیم. این دور باطل هیچوقت تمام نمیشود. یک جایی را تمیز میکنی یک جای دیگری نیاز به تمیز کردن دارد. تمام کارها را به شوق بعدش انجام دادیم که حرف بزنیم. بهترین زمانهای زندگیام هستند همین وقتهایی که با خواهرم میگذارنم. خسته نمیشوم، گذر زمان را احساس نمیکنم. امروز هم مثل همیشه حرفهای بسیار خوب و مفیدی زدیم که به هر دوی ما اضافه کرد.
به خواهر گفتم هر کاری که میخواهی در هر زمینهای انجام دهی باید هدفت این باشد که ارزشی را به آن اضافه کنی که متعلق به تو باشد و از نقطهنظر و نگاه فردی تو نشأت گرفته باشد؛ به عنوان مثال افراد زیادی در مورد مبحث رابطه صحبت کردهاند و آموزشهایی دادهاند. اما از میان آنها کسانی ماندگارند و هر روز بیشتر و بیشتر دیده میشوند که به این مبحثِ به ظاهر تکراری و یکسان ارزشی را اضافه کردهاند که متعلق به خود آنها بوده است؛ حالا یا آن را شخصاً تجربه کردهاند، یا دربارهاش ساعتها تحقیق و مشاهده و مطالعه کردهاند، یا راهحل جدیدی برای آن ارائه کردهاند، یا با دیدگاه کاملا متفاوتی به آن نگاه کردهاند…
خلاصه هر چیزی که ارزش جدیدی را به آن موضوع افزوده است که از بینش شخصی آن فرد نشأت گرفته و متعلق به اوست.
به نظرم این را در هر بخشی از زندگیمان، حتی در کارهای روزمره هم باید مدنظر قرار دهیم؛ اینکه سعی کنیم به موضوعات به ظاهر تکراری و روزمره ارزشی اضافه کنیم که از درون ما نشأت گرفته باشد و متعلق به شخص ما باشد.
همهی ما آنقدر منحصر به فرد هستیم که همیشه میتوانیم چیزی کاملا جدید برای ارائه در هر موردی داشته باشیم. چون به تعداد تک تک افراد موجود در جهان نگاه متفاوت و بینش متفاوت وجود دارد، فقط کافیست که ما این را در مورد خودمان باور کنیم تا بتوانیم نگاه متفاوت خودمان را به موضوعات پیدا کنیم.
اگر به اندازهی کافی روی موضوعی تمرکز کنیم و دربارهاش فکر کنیم یا تحقیق کنیم میتوانیم به نقطهنظر فردی خودمان دربارهی آن موضوع برسیم و بعد آن را در زندگیمان پیادهسازی کنیم و یا حتی آن را تبدیل به منبع درآمد یا کسب و کار خود کنیم.
دستم بوی قهوه میدهد. این وقت شب به سرم زد که قهوهی فوری بخورم. دیوانگی که شاخ و دم ندارد، همین چیزهای کوچک هم از مصادیق بارز دیوانگیاند.
به عنوان کسی که ساعتهای زیادی از روز را در فستنیگ (روزهداری) به سر میبرد باید این را بگویم که بخشی از لذتِ زندگی یک چیزی خوردن در کنار خانواده است. اصلا موضوع خودِ خوردن نیست، موضوع چیزی خوردن در کنار آدمهایی که دوستشان داری است. انگار که وقتی عمل خوردن همراه میشود با بودن در کنار عزیزان، انرژیای جاری میشود که انسان را از زمان و مکان جدا میکند. چون خوردن خودش باعث ترشح هورمونهای شادیآور میشود و وقتی این کار در کنار افرادی که دوستشان داری انجام میشود این شادی تسری پیدا میکند و دست به دست بین شما و عزیزانتان میچرخد و هی بزرگ و بزرگتر میشود و به شما باز میگردد.
به همین دلیل است که اگر از افراد در مورد بهترین زمانهای زندگیشان سوال شود اغلب به یاد زمانهایی میافتند که در جمع دوستان یا خانواده هستند و دور هم چیزی میخورند. اصلا انگار که مزهی خوردنیها چندین برابر بهتر میشود.
یکی از کارهایی که من قبل از تغییر سبک زندگیام همیشه انجام میدادم این بود که هر بار برای خانواده یک کیک جدید درست میکردم فقط برای اینکه دور هم بخوریم و چقدر هم مزه میداد. اصلا به عشق این دور هم بودن، کیکهای جدید را یاد میگرفتم و از آنجاییکه کیکهایم همیشه خوب از کار درمیآمدند لذت این دور هم بودن بیشتر هم میشد. البته الان هم خانواده با تخمه و خوردنیهای مجاز دیگر دور هم جمع میشوند ولی اعتراف میکنم که کیک چیز دیگری بود.
خیلی برایم جالب است که وقتی مسیر زندگی یک نفر در خانواده تغییر میکند تمام اعضای خانواده را تحت تاثیر خود قرار میدهد. وقتی من یک سبک زندگی جدید را در پیش گرفتم مسیر تمام خانواده تغییر کرد. چند نفر با من همراه شدند، بقیه هم خواسته و ناخواسته تحت تاثیر این سبک جدید قرار گرفتند.
راههایی که ما میرویم به راحتی میتواند روی سایر آدمها تاثیرگذار باشد (البته به شرطی که آنها هم همفکر و هم مسیر ما باشند) معنی این حرف این است که ما میتوانیم روی آدمهای زیادی تاثیرگذار باشیم و این خبر بسیار خوبی است.
با رخشا برای تغییر دادن موهایم هماهنگ کردم و از این بابت بسیار خوشحالم. اصلا حیرت میکنم از اینکه چگونه خداوند چیزهایی که آدم میخواهد را به بهترین شکل برایش مهیا میکند؛ من عاشق تغییر ایجاد کردن در ظاهرم هستم و اگر رخشا نبود هرگز به این آرزویم دست پیدا نمیکردم، چون به هیچکس آنقدر اطمینان نداشتم که موهایم را به دستش بسپارم.
اما الان هر زمان که اراده میکنم، تغییری که دوست دارم را با خیال راحت ایجاد میکنم و لذتش را میبرم. آنقدر انرژیام در مورد موهایم خوب است که این انرژی همیشه به دیگران هم منتقل میشود و هر بار که کار جدیدی انجام میدهم همه آن را تایید و تحسین میکنند.
اوففف…. چقدر حرف زدم. فردا کلی کار دارم. باید استراحت کنم.
الهی شکرت….
پینوشت: رخشا غلامی، دوست عزیزم و متخصص حرفهای در زمینهی سلامت و زیبایی مو است. من او را به اطمینان صد درصدی به همه معرفی میکنم.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.