روزانهنگاری – یکشنبه ۱۰ مهر ۱۴۰۱
ساعت چهار و چهل دقیقه چشم باز کردم. ساعت چهار و چهل و دو دقیقه اذان شد. اذان که تمام شد بلند شدم. کنج دنجم هنوز قابل استفاده است. میشود نشست و نوشت. بعد از نوشتن و قهوه، لباس عوض کردم، ته آرایش ملایمی هم کردم که در طول روز احساسم خوب باشد، صبحانه خوردم و دست به کار شدم. کمد بزرگ را تمیز کردم و بعد به سراغ کتابخانه رفتم. کتابها را با دستمال تمیز میکردم و داخل کارتنها میگذاشتم. چهار کارتن بزرگ و بسیار سنگین شد.
وسط کار کردن به سراغ غذا هم میرفتم. از ساعت ۴ بعد از ظهر تا ساعت ۱۰ شب قطعات داخلی کمد بزرگ را دو نفری باز کردیم و یکی یکی پایین بردیم. دارم در مورد قطعات سنگین و بسیار بزرگ صحبت میکنم. یک چرخ خریدهایم مخصوص پایین و بالا بردن از پلهها. بعضی از قطعاتِ خیلی سنگین را با چرخ حمل کردیم، بقیه را هم با دست. در نهایت چهار بار دیگر هم پایین و بالا رفتیم و تمام کتابها را هم به پیلوت رساندیم تا خانه جا داشته باشد برای بقیهی وسایل.
وقتی فکر میکنم باورم نمیشود که ما دو نفری این کار را کرده باشیم. البته که من و خواهرهایم بارها اسباب و اثاثیهی بسیار سنگینی را بین طبقهی بالا و پایین جابهجا کردهایم. من و احسان هم خیلی زیاد این کار را انجام دادهایم. اما به هر حال سنمان خیلی بیشتر شده، هر دوی ما هم حسابی لاغر شدهایم، مدت زیادی هم هست که ورزش نکردهایم. اصلا انتظار نداشتم که بتوانیم از پس این کار بربیاییم. وقتی آدم انگیزه داشته باشد هر کاری از او ساخته است.
قرار است این هفته با دو ماشین برویم و وسیلههایی که میشود را با خودمان ببریم.
چند روز است که از عصر اینترنت کاملا مختل میشود.
من امروز بابت موضوعی بینهایت ناراحت شدم و باید اعتراف کنم که خیلی برایم سخت است که بتوانم ذهنم را کنترل کنم و به جوانب مختلف موضوع فکر نکنم. تنها چیزی که به خودم میگویم این است که تمام این اتفاقات باید بیفتند و هر اتفاقی که میافتد برای من و ما سبب خیر خواهد بود.
تمام تلاشم را میکنم که آرام و رها باشم و فکر و خیال باطل نکنم.
به خودم میگویم که آدمها دارند قلک خودشان را پر یا خالی میکنند. آدمها نتایج خودشان را برداشت میکنند. هر رفتاری که مطابق میل من نباشد باعث میشود که من مصممتر شوم و به من نشان میدهد که سطح فرکانسی من با بعضی از آدمها کاملا متفاوت است.
تلاش میکنم قضاوت نکنم و فکر نکنم که اگر من بودم چه رفتاری داشتم یا من در گذشته چه رفتارهایی داشتهام. باوجودیکه من در تمام موقعیتهای زندگی برای تمام اطرافیانم همیشه با انرژی بالا حضور داشتهام و حداقل تلاش کردهام که انرژی مثبتی را منتقل نمایم اما این را به خودم میگویم که من آن رفتارها را به این دلیل نداشتم که حالا از کسی متوقع باشم، بلکه به این دلیل داشتم که قلک خودم را پر کنم و هدایت شوم به مسیرهای بهتر و زندگی عالیتر.
قطع به یقین عملکرد گذشتهی من از طرف جهان بیپاسخ نمانده و نخواهد ماند. تمام این هدایتهایی که دریافت کردهایم و مسیرهایی که به طور معجزهوار در آنها قرار گرفتهایم نشاندهندهی پاسخ جهان به عملکرد ماست.
پس تلاش میکنم رها کنم و همه چیز را به خداوند بسپارم. ایمان دارم که او امور را به بهترین شکل مدیریت خواهد کرد. تنها وظیفهی من این است که با حفظ ایمان به مسیرم ادامه دهم.
شب اولیا (اُلگا اهل روسیه است، اولیا نام ایرانی اوست) با یک کاسه لوبیا که در سینیِ سفید گذاشته بود و خیلی با سلیقه در کنارش آبلیمو و روغن زیتون و فلفل سیاه دانه درشت و چند تکه نان سنگک و یک قاشق قرار داده بود آمد بالا. ببین خداوند چقدر روزیرسان است!! احسان هم خورد و گفت که طعمش عالی است.
اولین بار است که یکی از مبلهای تکی درست روبروی تلویزیون قرار گرفته است. احسان روی آن مبل نشست و ما شب وسط این بازار شامی که در خانه به راه افتاده نشستیم و یک قسمت از یک سریال نسبتا کمدی را دیدیم. بعد از یک کار سنگین باید به خودت جایزه بدهی. اولین جایزهی من به خودم دوش گرفتن بود و بعد هم هیچ کاری نکردن.
تخته وایتبرد را پاک کردهام. البته یک قسمتهایی پاک نشدهاند باید فردا بیشتر تلاش کنم. کارهای فردا را روی تخته نوشتهام. همهی کارها را به خدا میسپارم و از او میخواهم که در هر قدم ما را هدایت کرده و امور را برای ما ساده کند. (یَسّرلی امری)
الهی شکرت…
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.