فرزند تو هرگز کار نیمهتمام تو را تمام نخواهد کرد
خب همین دیگر، حرف بیشتری ندارم، به نظرم به قدر کافی واضح است…
اما اگر اصرار دارید به دریافت پارهای توضیحات، باید بگویم که اگر رویایی داری و تلاش میکنی یا انتظار داری که در زندگی فرزندت محقق شود درست مثل این است که بخواهی فرزندت نماز و روزهی قضای تو را به جا آورد و تصور کنی که مسئولیت تو انجام شده است و در حساب و کتاب کائنات به نام تو ثبت شده است، یا مثل این است که فرزندت بخوابد و خستگی تو دربرود، یا فرزندت دارو بخورد و درد تو درمان شود، یا فرزندت حلوا بخورد و دهان تو شیرین شود.
نمیشود، شدنی نیست، نشدنی است، اصلن شدنپذیر نیست، هر طور که حساب کنی، از هر زاویه که ببینی، با هر دید که بنگری.
وقتی کسی میگوید من خودم عاشق موسیقی بودم و نشد که به آن بپردازم، برای همین دلم میخواست فرزندم موسیقی را دنبال کند، به اندازهی هر کدام از مثالهای بالا عجیب و غریب است؛ به فرض هم که او دنبال کند، در نهایت او دنبال کرده است نه تو. وقتی کسی وصیت میکند که فرزندش بعد از او بخشی از مالاش را صرف امور خیریه کند نیز همینقدر عجیب است.
رویاهایت رویاهای تو هستند، مسئولیتهایت هم همینطور. نه میتوانی غیر از این بیندیشی و نه غیر از این رخ میدهد.
زندگیات را جمع و جور کن، کارهای نیمهتمامت را تمام کن، چیزی را به امید کسی باقی نگذار، هیچکس قادر نیست زندگی نزیستهی تو را زندگی کند که اگر هم تلاش کند، تو از آن بینصیب خواهی بود.
الهی شکرت…
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.