مخاطبِ آپاندیسطور
فیلم و سریالهای قدیمی ایرانی پیامهای اخلاقی را مثل تُف به صورت آدم پرتاب میکنند؛ در این حد که بنیآدم اعضای فلانند و اگر یکی دردش بیاید بقیه فیسار میشوند و این بیت را با چنان سوز و گدازی میگویند که انگار اولین بار است به گوش مخاطب میرسد و حالا او از هیبت این پدیده باید قامت ببندد به نماز آیات.
در فیلم و سریالهای جدید ایرانی هم که همان بنیآدمْ اعضای یکدیگر را لت و پار میکنند و به درد همدیگر هم قانع نمیشوند و تا اعضا با مرگ وصلت نکنند از پای نمینشینند.
آن طرف تف است و این طرف مشت. مخاطب هم در میان اعضای بنیآدم چیزی شبیه به آپاندیس است که مهم است اما نه آنقدر مهم که ضروری باشد، میتوان آن را کند و بیرون انداخت و آب از آب تکان نمیخورد.
نه اینکه شکایتی باشد (اصلن آپاندیس را چه به شکایت کردن، حتی اگر کلیه هم بود تا یکی از دست نمیرفت حرف آن یکی شنیده نمیشد. در جایگاه فعلی که بهتر است مخاطبْ خودش را سبک نکند.) به هر حال همین مخاطبْ در حد یک آپاندیس هم اعتراضی به اصل و اساس این جریان ندارد؛ مخاطب یاد گرفته است که معترض بودن باعث نمیشود آپاندیس تبدیل به ریه شود یا بنیآدم واقعن اعضای یکدیگر شوند.
بنابراین مخاطب مناعتطبعش را حفظ نموده و شبکهی ورزش را برای تماشا برمیگزیند.
الهی شکرت…
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.