من اسم مستعار دارم
من اسم مستعار دارم؛ «سمیرا». قدیمها میگفتند ریشهی عربی دارد و معنی اش میشود زن گندمگون. این روزها کشف کرده اند که آنکه میشود زن گندمگون سُمَیرا است. حالا میگویند که سمیرا از یک طرف میرسد به زبان سانسکریت و معنایش میشود «همراهِ خوشایند»، از طرف دیگر ریشه در فارسی كهن دارد و يک جورهايی میشود «هدیه ی دریا».
من هيچكدامشان نيستم؛ نه زن گندمگونم، نه همراه خوشايندم و نه هديه ي دريا. هیچکدامشان نیستم ولی هنوز سمیرا هستم.
سالها طول کشیده است تا سمیرايی كه سميرا نيست کمی با خودش هماهنگ شود؛ با شکل و قیافه اش، با صدایش، با موهای صافش، با ترسها و تردیدهایش و با اسم مستعارش.
او گاهی دلش برای خودش تنگ میشود و خودش را محکم بغل میکند و گاهی فرسنگها از خودش دور می شود. گاهی لبریز از شور زندگی است و گاهی دست و دلش به نفس کشیدن هم نمی رود.
همه ی اینها شاید برای این است که گاهی سمیرا است و گاهی نیست. او دو نفر است در یک نفر؛ زمانی که با خودش تنهاست خودش را سمیرا خطاب می کند اما اگر از او بپرسی اسمت چیست می گوید مریم.
مستعار یعنی به عاریت گرفته شده، چیزی که واقعی نیست. یعنی بخشی از من هست که واقعی نیست. بخشی که با آن بزرگ شدهام و این روزها بيش از هر زمانِ ديگری غير واقعی مینمايد.
آدمیزاد هر بار که با موقعیتی جدید روبرو می شود در واقع با یک خودِ جدید مواجه میشود که باید از نو بشناسدش.
آدمیزاد گاهی تبدیل به استعاره ای می شود از خود واقعی اش.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.