نفسگیری
وقتی میخواستم شنا یاد بگیرم چون میدانستم که در این حوزه بسیار مستعد و توانمند هستم مربی خصوصی گرفتم که خدایی نکرده استعدادهایم زیر دست و پای گروهی از افراد کماستعداد و دستوپاچلفتی له نشوند.
مربیام دختری هجده ساله بود؛ بسیار قوی و تنومند، قهرمان شنا و صاحب چندین مدال. ده سال جوانتر از آن روزهای من بود، من در مقابلش دو پاره استخوان بودم که دوران میانسالی را میگذراندم.
بخشی از تمرین قاعدتن مربوط میشد به تنفس. مربی میگفت «مریم، وقتی میری زیر آب نفسگیری کن.» من هم بیرون از آب، شکم و دیافراگم و ریه و لپ و هر جایی که میشد در آن هوا ذخیره کرد را پر میکردم و وقتی میرفتم زیر آب همه را در همان نقاطْ سفت و محکم نگه میداشتم. فکر میکردم وقتی میگوید نفسگیری کن یعنی باید نفسم را نگه دارم. (گفتم که خیلی مستعد بودم).
مربی دوباره میگفت «مریم من نمیبینم زیر آب نفسگیری کنی.» و من بیشتر نفسم را نگه میداشتم طوری که سیاه و کبود بیرون میآمدم. اگر کمی بیشتر تاکید میکرد احتمالن جنازهام روی آب میآمد.
بعد از دورهی مقدماتی برای اینکه استعدادهایم بیشتر شکوفا شوند در دورهی پیشرفته هم شرکت کردم که به همان منوال پیش میرفت. اواخر ترم بود که بالاخره فهمیدم که باید زیر آب هوا را از بینیام خارج کنم و به این کار میگویند نفسگیری. واقعن حس میکنم در انتخاب اسم کمی عجول بودهاند، وگرنه حتمن میتوانستند اسم متناسبتری برای این حرکت انتخاب کنند که تا این اندازه دوگانه نباشه.
این کجفهمی باعث شد تنها شنایی که در آن خوب بودم کرال پشت باشد.
دفعهی بعدی که فکر کردید در چیزی استعداد ندارید نگاهی دوباره بیندازید، شاید چیزی را بد گفتهاند یا بد فهمیدهاید.
الهی شکرت…
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.