همگی به ریسمان خدا چنگ زنید

پروانه روی گل‌ها

گردش پروانه‌ها به دور گل‌ها هرگز قدیمی نمی‌شود، هرگز از مد نمی‌افتد، هرگز تکراری نمی‌شود.

آیا تا به حال پیش آمده فکر کنی که بارش برف تکراری شده است؟ یا غروب آفتاب از مد افتاده است؟ یا ابرها در آسمان قدیمی شده‌اند؟

کدام آوا در طبیعت است که احساس کنی دیگر قابل شنیدن نیست؟ تا ابد می‌توانی حتی به صدای جیرجیرک‌ها گوش دهی و هرگز خسته نشوی.

چه اعجازی در طبیعت هست که باعث می‌شود هیچ چیزی در آن رنگ و بوی تکرار نگیرد؟ چرا هیچ چیزی در طبیعت قدیمی و کسل‌کننده نمی‌شود؟

به نظر من دلیلش اتصال است؛ عناصر موجود در طبیعت اتصالشان را با سرمنشاء خلقت از دست نداده‌اند، آنها همواره متصل‌اند و همین اتصال زیبایی آنها را اعجاب‌انگیز می‌کند.

در میان انسان‌ها نیز آنها که اتصالشان را حفظ کرده‌اند آثاری جاودانه خلق کرده‌اند.

اتصال برقرار بوده که وحشی بافقی را واداشته است تا بگوید:

ما شعلهٔ شوق تو به صد حیله نشاندیم
دامن مزن این آتش پوشیدهٔ ما را

شاید هم بتوان گفت که طبیعت خودش همان اثر جاودانه است که در اثر اتصالِ زمین به پروردگارش خلق شده است.

هر چه که هست، این شعله‌ی شوق را فقط اتصال به او در آتشکده‌ی دل ما روشن نگه می‌دارد. من این شوق را زندگی کرده‌ام و در مقابلش سردی و خاموشی نبودن آن را هم زیسته‌ام.

چه کسی گفته است که جهنم داغ است؟ به نظر من جهنم بی‌نهایت سرد است، چگونه ممکن است که شعله‌ی شوق او در جایی روشن نباشد و آنجا داغ باشد؟ نه، نمی‌شود.

من بارها «ریسمان الهی» را رها کرده‌ام و هر بار با سَر زمین خورده‌ام، حالا دیگر می‌دانم سوختی که شعله‌ی شوق را روشن نگه می‌دارد «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ» است، پس تلاش ‌می‌کنم تا از غافلان نباشم.

 

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *