پُربازی یا کمبازی
بازیگری شغل عجیب و غریبی است؛ در تمام مشاغل پُرکار بودن نقطهی قوت به حساب میآید و سبب پیشرفت در آن کار میشود، اما در بازیگری پرکار بودن مساوی میشود با از چشم افتادن و تبدیل شدن به بازیگری که دستِ رد به سینهی هیچ پیشنهادی نمیزند و سختگیری در انتخاب نقش ندارد.
در هر شغلی اگر پرکار باشی به عنوان فردی کوشا شناخته میشوی که رسیدن به موفقیت را حق تو میدانند، اما در بازیگری برداشتها جور دیگری است؛ هیچکس نمیگوید که بازی کردنْ شغل این فرد است و محل گذران زندگیاش، بازیگر را مساوی میدانند با نقشهایی که میپذیرد. انتظار میرود که آنها را با دقت انتخاب کند و به بازی کردن در هر نقشی تن ندهد.
این در حالی است که هیچ فردی را در هیچ شغلی مساوی با مشتریهایش نمیدانند؛ شما میتوانید جنس خودتان را به هر کسی که میخواهید بفروشید، اما بازیگر نمیتواند مهارتش را به هر کسی بفروشد.
از آن طرف کمکار بودن هم مساوی میشود با فراموش شدن؛ اگر به طور منظم دیده نشوی فراموش میشوی.
بالاخره پُربازی باشند یا کمبازی؟
واقعن ربطش به من چیست که بخواهم به آن بیندیشم؟ شاید از این منظر باشد که مثل زندگی است؛ در نمایش زندگی هم نه میشود پربازی بود و نه کمبازی، باید جایی در وسط اینها باشی؛ روی خط تعادل که لزومن یک خط صاف نیست اما مرز مشخصی دارد.
شاید برای همین است که در نمایش زندگی نمیتوانی بازیگر باشی، نقشی برای بازی کردن نیست، فقط حضور است؛ یک حضور دائمی و حضور چیزی نیست که از اندازه خارج شود.
الهی شکرت…
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.