چرا آمدی که بروی؟
اگر آمده بودی که بروی چرا هی حرف ِ فرداها را پیش میکشیدی؟ ماندن که شمال و جنوب نمیخواهد. باید زودتر از اینها میفهمیدم کسی که جهتها را میشناسد اهل ماندن نیست.
اگر آمده بودی که بروی چرا هی حرف ِ فرداها را پیش میکشیدی؟ ماندن که شمال و جنوب نمیخواهد. باید زودتر از اینها میفهمیدم کسی که جهتها را میشناسد اهل ماندن نیست.
من زندگی کردن را ذره ذره یاد گرفتم؛ سی سالگی سرآغاز تحولی بزرگ در من بود؛ کشف مسیرهای جدید، کشف شاد بودن و لذت بردن از اتفاقات ریز و درشت، کشف عاشقی، کشف سادهگرفتن زندگی، کشف خندیدن از ته دل و خلاصه کشف هر چیزی که میتوانست از من آدم بهتری بسازد.
الهی شکرت...
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.