,

کار تو چیست؟

بهار تنها برای آنهایی که منتظرش هستند شکوفه نمی‌دهد، کارِ بهار شکوفه دادن است. کار تو چیست؟

اگر هیچ‌کس کار تو را نبیند، هیچ‌کس تشویقت نکند، هیچ‌کس پولی به تو ندهد، هیچ‌کس تا پایان عمرت نفهمد که چه کاری انجام دادی، آیا هنوز هم کاری هست که بخواهی انجامش دهی؟

کاری هست که آنقدر مال تو باشد که برایت فرقی نکند که کسی می‌بیند یا نمی‌بیند، می‌فهمد یا نمی‌فهمد؟

اگر هیچ‌کدام از ما نوروز را جشن نگیریم، اگر باشیم یا نباشیم، حالمان خوب باشد یا بد، در جنگ باشیم یا در صلح، به هر حال بهار به شکوفه دادن و جوانه زدن و تازه کردن زمین ادامه می‌دهد، بی‌آنکه خم به ابرو بیاورد.

برای بهار هیچ فرقی ندارد که در کجای جهان وقت‌ِ آمدنش رسیده باشد، او نه آمدنش را به تعویق می‌اندازد و نه از چیزی کم می‌گذارد. بهار همیشه می‌آید؛ با همان طراوت و دلربایی همیشگی.

ما اما همیشه چشممان به اطراف است؛ چه کسی ما را می‌بیند، ثمره‌ی کاری که انجام می‌دهیم چیست، چه اثری به جا می‌گذارد.

حتی اگر تظاهر کنیم عاشق کاری هستیم باز هم در عمل آنقدر عاشقش نیستیم که بی‌هیچ‌کدام از این‌ها به آن بپردازیم. همیشه دلمان می‌خواهد در پی انجام هر کاری اتفاقی بیفتد یا نتیجه‌ای حاصل شود وگرنه آن کار در نظرمان بیهوده می‌نماید و یا ما را دلخسته و ناامید می‌کند.

فصل شکوفه دادنت را اگر پیدا کردی آنقدر در آن فصل بمان تا بارور شوی، حتی اگر هیچ‌کس به تماشایت ننشست، یا لب به تحسینت نگشود.

و مگر همین نیست که به بهار معنای بهار بودن را می‌دهد؟

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *