پایانِ مادر
روز اول ساعت از ۲ ظهر گذشته است که مادر تماس میگیرد تا مثل همیشه برایش ماشین بگیرم. مدتی است که برای پاهایش به یک مرکز فیزیوتراپی و ماساژ درمانی میرود. طبق معمولِ همیشه آنقدر مشغول کار کردن هستم که بدون هیچ حرف اضافهای فقط با عجله ماشین را میگیرم، وقتی مادر سوار میشود هزینهاش […]