مطالب توسط مریم کاشانکی

, , ,

فکر می‌کردی بزرگ که بشوی خیلی چیزها تغییر می‌کند

آن روزها دلت می‌خواست به این سن که رسیدی دکتری مهندسی چیزی شده باشی. رویاهایت مثل رویاهای همه بود، مثل رویاهایی که دیگران برایت تعریف کرده بودند. فکر می‌کردی بزرگ که بشوی خیلی چیزها تغییر می‌کند؛ فکر می‌کردی دیگر نمی‌ترسی، فکر می‌کردی بزرگ شدن چیز عجیب و غریبیست، فکر می‌کردی بزرگ شدن دردها را کوچک […]

, ,

مغزم ویار دارد

دراز كشيده‌ام روی تختی كه با زمين بيشتر از پانزده سانتی‌متر فاصله ندارد. گچ‌های تبله كرده‌ی سقف هر آن ممكن است بريزند پايين كه در اينصورت مستقيم روی سرم می‌ريزند. لامپ كم مصرف، پيچ و تاب خورده است و با سيمی كه به طرز مسخره‌ای كوتاه است از سقف آویزان است. روی كاغذ ديواریِ كهنه […]

, ,

مطمئن‌تر از همیشه

سی دقیقه از نیمه شب گذشته بود که فکر کردم پروژه به مرحله‌ای رسیده است که می‌توانم طبق قولی که داده بودم لینک را برای مشتری بفرستم تا طرح اولیه‌ی سایت را ببیند و خودم هم بالاخره می‌توانم کمی استراحت کنم. برای آخرین بار صفحه را بازنشانی (refresh) کردم تا یک بار دیگر نتیجه‌ی زحماتم […]

اسپری چندمنظوره

هیچ‌کس در این جهان منظوردارتر از «اسپری چندمنظوره» نیست، حتی شعر حافظ هم انقدر منظور ندارد. یک جورهایی به آدم بر‌می‌خورد و دلش می‌خواهد بگوید منظورت را واضح و روشن بگو، چرا همیشه چند تا منظور داری؟ سکوتش هم بیشتر حرصت را در‌می‌آورد، همین خودش یک جور منظور است. من هم برای اینکه حرصم را […]

مرگ بدترین روش برای مردن است

شاید بگویید این چه حرفی است که مرگ بدترین روش برای مردن است، مگر غیر از مرگ، روشهای دیگری هم برای مردن وجود دارد؟ باید بگویم که بله، معلوم است که وجود دارد. مردن که یک چیز دم‌دستی و سطحی نیست که تنها مسیر رسیدن به آن جاده‌ی مرگ باشد. شما الان باید قانع شده […]

, ,

اگر این معجزه نیست پس چیست؟

ما یک شرکت تولیدی پوشاک داریم. وقتی می‌گویم ما، منظورم من و شش نفر از اعضای خانواده است که با هم شرکت را اداره می‌کنیم. مسئولیت بسته‌بندی و خروج بارها بر عهده‌ی من است. در هفته‌ای که گذشت باید باری را جمع‌آوری می‌کردم که کاپشن و شلوارِ صنعتی جهت کار کردن بود. از آنهایی که […]

,

ذهن وجدان ندارد

ساعت از ۳ گذشته است. یک لحظه فرصت می‌کنم در آیینه‌ی دستشویی نگاهی به خودم بیندازم. روی لب بالا و پایینم دو لکه‌ی قهوه‌ای رنگ می‌بینم. یک لحظه مات و مبهوت می‌شوم. چه چیزی می‌توانست باشد؟ دندان‌هایم را محکم روی لب پایینم می‌کشم، طعم تلخش در دهان و ذهنم تازه می‌شود، آخ آخ… شکلات است. […]

, ,

اعتراف می‌کنم خیلی وقت‌ها چیزهایی می‌نویسم که حقیقت ندارند

شُل و وارفته بعد از نوشتن یازده صفحه صفحات صبحگاهی و خواندن سه صفحه «چرند پرند»، با پاهای خواب‌رفته از زمین برمی‌خیزم و زیر لب زمزمه می‌کنم «چقدر خوب نوشته‌ای لامصب، دیگر چه کسی می‌تواند به این خوبی بنویسد؟» و درحالیکه لیوان قهوه‌ی چرب و چیلی را در دست دارم لنگ لنگان به‌ آشپزخانه می‌روم […]

,

چگونه مشکلات خود را با آقای گلزار حل کنید؟

هر زمان که به دلیلی آقای گلزار توجه مردم را به خود جلب می‌کند (مثلا اتفاقی در رنگی شخصی‌اش می‌افتد یا برنامه‌ای از او پخش می‌شود) موج تازه‌ای از «چقدر لوس و بی‌مزه است» یا «نمی‌تواند اجرا کند» یا «بازی بلد نیست» یا «خشک و خشن است» به راه می‌افتد. این ایام هم که «پانتولیگ» […]

,

اهمیت شفای درون و راهکارهای دست یافتن به آن

بسیاری از افراد از مواجه شدن با خودشان می‌ترسند، به همین دلیل به طور ناخودآگاه از خودشان فرار می‌کنند و در واقع اجازه نمی‌دهند هیچ ملاقاتی میان آنها و خود درونی‌شان اتفاق بیفتد. این فرار کردن را می‌توان در سبک زندگی افراد مشاهده نمود، به عنوان مثال: خودشان را در کار غرق می‌کنند. دائمن موبایل […]