روزانهنگاری – جمعه ۸ مهر ۱۴۰۱
حالا که کمی از نوشتن جا ماندهام تصمیم گرفتم ماجراهای این چند روز را با هم بنویسم. در واقع فقط یک گزارش نویسی کنم خالی از هر گونه فکر و احساسی فقط برای اینکه بعدا یادم بماند این چند روز چه اتفاقاتی افتاده است. سهشنبه روز شلوغ اما خوبی بود. صبح با مراسم کلهپاچه خورانِ […]