مطالب توسط مریم کاشانکی

,

عدم قطعیت

یاد گرفته‌ام که از چیزی دفاع نکنم؛ از هیچ عقیده‌ای، طرز فکری، باور‌ی، سبک زندگی‌ای… فهمیده‌ام که در این جهان هیچ چیزی برای دفاع کردن وجود ندارد. چون هر چیزی، در آنِ واحد و به نسبتی کاملا برابر، هم درست است و هم غلط؛ بستگی دارد که تو کجا ایستاده‌ای و از چه زاویه‌ای نگاه […]

,

هیچوقت نمی‌تونی هیچکس رو راضی نگه داری

یه بار که از آرایشگاه برگشتم خونه، بابام یه کم نگاه کرد و بعد رو به خواهرم گفت: «سمانه به نظرت موهاش بد نشده؟ به نظر من که زشت شده، اون قبلی خیلی قشنگ‌تر بود.» (کلن خانواده‌ی ما اهمیت زیادی به بالا بردن اعتماد به نفس بچه‌هاشون میدن و خیلی مراقبن که بچه ها آسیب […]

هر چیزی که اراده کنی رو می‌تونی تغییر بدی

یه بار توی یه موقعیتی قرار گرفتم که به قول جان جانانم: مرا امر معروف دامن گرفت / فضول آتشی گشت و در من گرفت البته خدایی نکرده فکر نکنید که فقط همون یه بار در زندگیم بوده‌ها، نه… از اونجاییکه خودم رو عقل کل می‌دونم «امر به معروف» مکرراً دامنم رو می‌گیره. اما چون […]

جنگ بر سر آسمان

در جاده می‌رفتيم، از يك سمت ماه بالا آمده بود و از سمت ديگر خورشيد در حال پایین رفتن بود. يک نيمه‌ی آسمان تاريک بود و يک نيمه‌ی ديگر روشن ماه و خورشيد همزمان در آسمان بودند، گویی دو هَوو بودند كه بر سر آسمان می‌جنگيدند در نهايت وقتی خورشيد غروب كرد ابرها هم روی […]

چرا آدمیزاد نمی‌تونه آدم باشه؟

از لیست بلند بالای نقاط ضعفم، اگر بخوام شماره‌ی یک رو نام ببرم باید به «عقل کل» بودن اشاره کنم که بارها و بارها ازش ضربه خوردم اما هنوز هم خیلی وقت‌ها مچ خودم رو در حالی میگیرم که در موضع عقل کل ایستادم و دارم در مورد همه چی خطابه میدم و نظریه صادر […]

تسلسل رنج

نشخوار کردنِ دوباره و دوباره‌ی همان فکرهای لعنتی بالا آوردن و دوباره قورت دادنشان برای هزارمین بار طعم تلخشان را در دهان حس کردن و تلاش بی‌ثمر برای پایان دادن به این تسلسلِ رنج