مطالب توسط مریم کاشانکی

جنگ بر سر آسمان

در جاده می‌رفتيم، از يك سمت ماه بالا آمده بود و از سمت ديگر خورشيد در حال پایین رفتن بود. يک نيمه‌ی آسمان تاريک بود و يک نيمه‌ی ديگر روشن ماه و خورشيد همزمان در آسمان بودند، گویی دو هَوو بودند كه بر سر آسمان می‌جنگيدند در نهايت وقتی خورشيد غروب كرد ابرها هم روی […]

چرا آدمیزاد نمی‌تونه آدم باشه؟

از لیست بلند بالای نقاط ضعفم، اگر بخوام شماره‌ی یک رو نام ببرم باید به «عقل کل» بودن اشاره کنم که بارها و بارها ازش ضربه خوردم اما هنوز هم خیلی وقت‌ها مچ خودم رو در حالی میگیرم که در موضع عقل کل ایستادم و دارم در مورد همه چی خطابه میدم و نظریه صادر […]

تسلسل رنج

نشخوار کردنِ دوباره و دوباره‌ی همان فکرهای لعنتی بالا آوردن و دوباره قورت دادنشان برای هزارمین بار طعم تلخشان را در دهان حس کردن و تلاش بی‌ثمر برای پایان دادن به این تسلسلِ رنج

توهم مهم بودن

جناب مولانا می‌فرماید: گَر تو فرعونِ مَنی از مصرِ تَنْ بیرون کُنی در درونْ حالی بِبینی موسي و هارونِ خویش یعنی اگر منیّت و خودبزرگ‌بینی رو‌ از درونت خارج کنی، در دنیای درون تو صلح برقرار خواهد شد، به هماهنگی درونی می‌رسی، نیروهای درونت متحد خواهند شد و در یک کلمه حال خوب رو تجربه […]

عین آدم بگوییم چه می‌خواهیم

مادرم تقریبا همیشه در تمام جمع‌ها سعی می‌کرد با اشاره چیزهایی را به ما حالی کند که مثلا یک کاری را انجام بدهیم یا انجام ندهیم. متاسفانه ضریب هوشی ما هم که در حد کدو حلوایی بود و تقریبا هیچوقت نمی‌فهمیدیم منظور مادر چیست. بنابراین مادر هیچوقت از عملکرد ما راضی نبود و ما هم […]