مطالب توسط مریم کاشانکی

,

دست حمام‌‌ها به خون آغشته است

بعضی استعاره‌ها به طرز عجیب و غریبی در ذهن آدم شکل می‌گیرند و جا می‌افتند؛ مثلن پرده‌ی پلاستیکی آویزان در حمام‌ها همیشه آدم را به یاد قتل و تجاوز می‌اندازد، از بس که در فیلم‌ها هر بار پرده‌ی پلاستیکی کنار رفته است بعدش یک قتل یا تجاوز صورت گرفته است. البته خیلی از قتل‌ها هم […]

,

دست از فروختن برداشته‌ام

اسنپ برای تبلیغ سرویس وانت‌ نوشته بود «تو بفروش، اسنپ میاد می‌بره.» من با خودم گفتم « نمیشه تو بفروشی من خودم کول کنم ببرم؟» از این فکر خنده‌ام گرفت، اما واقعن فروختنِ چیزی به دیگران کار ساده‌ای نیست، حداقل برای من که هرگز نبوده. تنها چیزی که بلدم بفروشم «نظراتم» است. من می‌توانم نظراتم […]

,

صبر همیشه موهبتی در درون خود دارد

مرد ته مانده‌های كاهو را با احتياط درون كارتن می‌ريزد، كارتن پر شده است، پيرمرد با گونی از راه می‌رسد، مرد كمک می‌كند تا ته مانده‌ها را درون گونی‌اش بريزد، نمی‌دانم چه معامله‌ای با هم كرده‌اند. دستان پيرمرد می‌لرزد، گونی را به روی سرشانه‌اش می‌كشد و آهسته آهسته آنقدر دور می‌شود كه ديگر نمی‌بينمش. نشسته‌ام […]

,

شب عزیز و دلخواه است

شب‌ها آدم‌ها امیدوارترند، این را از نانی که خریده‌اند می‌شود فهمید، نانی که شب خریده می‌شود قرار است به خانه‌ای برود و خانواده‌ای را دور هم جمع کند. شب‌ها مقصد همه‌ی آدم‌ها خانه‌هایشان است، حتی اگر خانه‌‌شان اتاقک کوچکی باشد باز هم می‌روند که به آن برسند. شب‌ها همه چیز بیشتر به آدم‌ها می‌چسبد؛ غذا، […]

, ,

نطفه‌ی عشق

پدر من از آن پدرهایی نیست که شلوار جین می‌پوشند و اهل مسافرت و معاشرت‌اند. پدرم روزهای متمادی در اتاقش می‌ماند و «گنج غزل» می‌خواند، در حالیکه لغت‌نامه‌ای کنار دستش دارد و معنی تک‌تک کلماتی که نمی‌داند را در لغت‌نامه پیدا می‌کند، بعد غزل‌‌های مورد علاقه‌اش را رونویسی می‌کند و بارها و بارها با صدای […]

, ,

آگاهی‌ها در دل کلمات آبستن درد می‌شوند

واقعی‌ترین چیزی که دریافته‌ام شاید این باشد که «در میان تمام چیزهای موجود در این عالم من هیچ چیز نیستم». من، با تمام حس‌‌ها و اندیشه‌ها و امیدها و رویاها و داشته و نداشته‌هایم، همچنان هیچ چیز نیستم. اما وقتی این جمله در درونم طنین می‌اندازد که «تو در زندگی‌ات به هیچ‌ کجا نرسیده‌ای» هنوز […]

,

خودتان را در نایلون نگذارید

مادرم همه چیز را در نایلون نگه می‌دارد؛ از اسناد و مدارک گرفته تا قابلمه و کاسه و بشقاب. سپس برای اینکه نایلون خراب نشود آن را در یک نایلون دیگر می‌گذارد. هر چه ارزش و اهمیت وسیله‌ای در نظرش بیشتر باشد تعداد نایلون‌های مورد استفاده بیشتر می‌شود. گاهی باید از چهار یا پنج نایلون […]

,

نظر دیگران دقیقن کجای دیگران است؟

آدم‌ها جملات و کلمات تو را دقیقن همانطوری می‌شنوند که می‌خواهند بشنوند نه آن طوری که تو گفته‌ای. آدم ها در ذهنشان سیستمی مانند سیستم مترجم گوگل دارند که  در آن سیستم، به ازای هر فردی که در زندگی می‌شناسند یک زبان  تعریف شده است. افراد جملاتی را که می‌شنوند به این سیستم می‌دهند، سیستم […]

همگی به ریسمان خدا چنگ زنید

گردش پروانه‌ها به دور گل‌ها هرگز قدیمی نمی‌شود، هرگز از مد نمی‌افتد، هرگز تکراری نمی‌شود. آیا تا به حال پیش آمده فکر کنی که بارش برف تکراری شده است؟ یا غروب آفتاب از مد افتاده است؟ یا ابرها در آسمان قدیمی شده‌اند؟ کدام آوا در طبیعت است که احساس کنی دیگر قابل شنیدن نیست؟ تا […]

از چتر نجات خبری نیست

داشتم فکر می‌کردم به اینکه هر موقعیتی در زندگی، هرقدر هم سخت و پیچیده، مثل این است که خلبان یک هواپیمای جنگنده باشی و در محاصره‌ی هوایی دشمن گیر افتاده باشی، به فرض که دشمن روی تو به عنوان یک هدف قفل کرده باشد و الان است که منهدمت کند، هنوز هم برای تو راه […]