مطالب توسط مریم کاشانکی

,

مغز ما جعبه‌ی جواهرات ارزشمند ماست

من ياد گرفتم كه از معده‌ام به عنوان سطل زباله استفاده نكنم، مثلا اگه نميشه یه غذایی رو نگه داشت و من جا ندارم كه اون غذا رو بخورم قطعن می‌ريزمش دور اما به زور نمی‌خورمش كه مثلن حروم نشه چون فهميدم كه اسم اين كار “اسراف نكردن” نيست، بلكه اسمش تبديل كردن معده به […]

,

متعادل بودن

تقریبا مطمئنم که من هرگز روی بدنم تتو نخواهم كرد؛ چون هیچ نقشی، هیچ نوشته‌ای، هیچ عقیده‌ای و هیچ چیزی برای من اونقدر خاص نیست که حاضر باشم تا آخر عمرم بپذیرمش و تمام عمر جلوی چشمم باشه. من اگه بچه‌ای می‌داشتم هیچوقت نمی‌تونستم اسمی براش انتخاب کنم چون هیچ اسمی هم برام اونقدر خاص […]

,

جهان بر پایه ی خیر است

بذار یه چیزی بهت بگم که خیالت راحت بشه؛ جهان بر پایه ی خیره، نیروی خیر تنها نیروی حاکم بر جهانه. هر اتفاقی که در هر گوشه ای از جهان می افته که شاید از نظر ما منفی یا مثبت باشه، تولد ها و مرگ و میرها، دوستی ها و دشمنی ها، جنگ ها و […]

چالش ۲۱ روز نظم و ترتیب – قراره آدم منظمی بشم D:

من آدم به شدت شلخته‌ای هستم، هر جایی که پام رو می‌ذارم اونجا رو شلوغ و به هم ریخته می‌کنم، هیچوقت نمی‌تونم اون موقعی که باید وسیله‌ها رو سر جاهاشون بذارم و فضا رو مرتب نگه دارم. از یه پدر ارتشی ِ به شدت مرتب چنین دختر شلخته‌ای بعیده واقعا،‌ ولی خب هستم دیگه. البته […]

چیزهای کوچک را ببین و از آنها لذت ببر

خیلی سخت است که بتوانی از موفقیت‌های کوچک لذت ببری، از خوشی‌های کوچک شاد بشوی، بابت نعمت‌های کوچک سپاسگزار باشی، از تغییرات کوچک شروع کنی. خیلی سخت است که تمام این چیزهای کوچک برات انگیزه باشن و ناامید نشی، اما فقط در اینصورت است که موفقیت‌های بزرگ، خوشی‌های بزرگ و نعمت‌های بزرگ به سراغت می‌آیند. […]

اجازه بدیم بچه ها قهرمان باقی بمونن

وقتي بچه اي خودت رو زيبا ميدوني چون واقعا هستي. خودت رو خلّاق ميدوني چون هستي. خودت رو باهوش ميدوني چون هستي. خودت رو خوش اخلاق و مهربون ميدوني چون هستی. خودت رو باعُرضه می دونی چون هستی…. هرچي بزرگتر ميشي از گوشه و كنار مي شنوي كه “در مقايسه” با بقيه ي بچه ها زيبا نيستي، در مقايسه […]

,

بیننده‌ی بدون قضاوت

توی يوگا يه اصطلاحی داريم به اسم “دارشا“، يعنی “بيننده‌ی بدون قضاوت“. ازت می‌خوان كه نسبت به بَدَنت دارشا باشی، يعني از اثر  ِحركات روی بدنت و همين طور از تمام حس‌هايی كه داری “فقط” آگاه باشی بدون اينكه بخوای بدنت رو قضاوت كنی. اگه بتونيم در تمام ِ زندگيمون دارشا باشيم حالمون خيلی خوب خواهد بود؛ […]

من اصلا گیج نیستم، می دونم تو هم نیستی

یه بار از یه کلینیک وقت ِ چشم پزشکی گرفتم. از كرج رفتم تهران و توی اوج شلوغی ِ تهران به سختی خودمو رسوندم به كلينيك. وارد شدم و حضورم رو به منشی دکتر اعلام كردم. منشی گفت دکتر عمل داره و با یک ساعت تاخیر میاد. منم از فرصت استفاده کردم و پیش دو […]

,

کتاب خواندن یا مورد عجیب بنجامین باتن

داستانِ كتاب خواندن من داستانِ “مورد عجيب بنجامين باتن” است. من کتاب خواندن را با «ربه کا» ی دافنه دوموریه شروع کردم. در سیزده سالگی شکسپیر را خواندم و در سالهای قبل و بعد از آن خودم را با خواندن «خشم و هیاهو» ی ویلیام فاکنر، «دوبلینی ها» ی جیمز جویس، «مسخ» کافکا، «به سوی […]

,

احمق نباشیم

پدر من یه عمر سیگار می کشید، وقتی میگم یه عمر منظورم از شونزده سالگی تا حدود شصت سالگیه و در تمام این سالها آمار دو پاکت سیگار در روز رو داشت. از این عمر طولانی، حدود بیست و خورده ای سالش هم نصیب من شد. در تمام اون سالها من متنفر بودم از سیگار، […]