مطالب توسط مریم کاشانکی

ماجرای ما با خدا

خیلی وقت پیش یه گوشه‌ی بالکن یه لونه‌ی مصنوعی درست کردم به این امید که یه روزی یه پرنده‌ای اون رو تبدیل به خونه‌ی خودش کنه. بالاخره بعد از یه انتظار طولانی این اتفاق افتاد و یه پرنده ساکن این لونه شد. همیشه حواسم بهش هست، سعی می‌کنم از چیزی نترسه. غذا هم اون نزدیکی‌ها […]

ناهماهنگي با آدميزاد جور نيست

خوشم می آید وقتی كه روزها با تاریخ ها هماهنگ می شوند؛ وقتی دوشنبه می شود دوم، سه شنبه سوم، چهارشنبه چهارم، پنجشنبه پنجم… به جمعه که برسد نظم به هم می خورد. نه اینکه اتفاق مهمی باشد ها، یک هماهنگی کوچک است وسطِ هزاران هزار اتفاق ریز و درشت، اما نمی دانم چرا هماهنگی […]

معجزه خودِ ماییم،‌ معجزه در درونِ ماست

سر عقب، سينه جلو، قدم هاي محكم و مطمئن و در عین حال با طمأنینه و بدونِ عجله. این اعتماد به نفس از کجا میاد؟ از اونجاییکه به توانمندی های خودش اطمینان داره، می دونه که اگه خطر از راه برسه در کسری از ثانیه پر می زنه و میره. پس الان نگران نیست و […]

,

برای خلاص شدن از جهنم باید کمک بخواهی

ثُمَّ لَا يَمُوتُ فِيهَا وَ لَا يَحْيَى پس در آنجا نه بميرد و نه زندگانى كند یه جایی که در اون نه بمیری و نه بتونی زندگی کنی؛ چه جهنمی باید باشه اونجا…. فکر می کنم خیلی هامون چنین جایی رو در زندگی تجربه کردیم؛ زماني که نه می تونستیم بمیریم و نه به آسودگی […]

تنظیمات دوربین در زمان استفاده از فلاش‌های استودیویی

در این ویدئوی آموزشی به نحوه‌ی تنظیم کردن دوربین در آتلیه و در زمان استفاده از فلاش‌های استودیویی پرداخته شده است. در این ویدئو چگونگی عملکرد رادیو فلاش و تریگر و همچنین حداکثر سرعت شاتر در استودیو توضیح داده شده است. با مشاهده‌ی این ویدئو می‌توانید به سرعت دوربین خود را در آتلیه تنظیم نموده […]

,

تبدیل باورهای غلط به باورهای درست

وقتی که می خواهند دندان های کسی را ارتودنسی کنند بِراکِت ها را برای مدتی طولانی در دهانش می گذارند و هر بار کمی سفت ترشان می کنند، تا چند روز از درد می میری بعد کم کم دندانها به جای جدید خود خو می گیرند و درد از بین می رود. این روند را […]

,

ماجراهای تولد سی و پنج سالگی

یکشنبه ۲۱ اردیبهشت ساعت ۶ چشم هام رو باز کردم اما چون سرما خورده بودم به خودم گفتم یه کم دیگه بخواب. اینطوری شد که ساعت ۷ بلند شدم. مواد کیک رو از یخچال بیرون آوردم و وسایل رو آماده کردم. بعد از صبحانه و بعد از رفتن احسان دست به کار شدم. اولین باری […]

من شیفته ی زیستنم

شمع سی و پنج سالگی را که فوت می کنی چیزی انگار در درونت شروع به جوشیدن می کند؛ نه از آن جوشیدن های بد ها، یک جور ِ خوبی می جوشد. سی و پنج انگار عددی جادوییست وقتی كه پایِ زیستن به میان می آید؛ همانطور که چهل و پنج، پنجاه و پنج، شصت و […]

روزانه‌نگاری – اول اردیبهشت ۹۹

صدای پرستوها شنیده میشه. دوباره برگشتن به رسم هر سال. اردیبهشت هم با اومدنشون شروع شده. دلم میره واسه این بهار. دیشب توی بالکن غروب آفتاب رو تماشا کردم. (وقتی ساختمون بلند اون طرف خیابون تکمیل بشه دیگه نمی تونم غروب آفتاب رو ببینم، اما الان می خوام لذت ببرم از هر لحظه اش) آسمون […]

,

همه ی ما روزی دوباره در کنار هم خواهیم بود

جوهر خودکارم تا آخرین ذره مصرف شده است. خودکار خوبی بود؛ بیک مشکی ۱.۶ میلی متر. قطرش مناسب بود، اندازه ی سرش خوب بود، جوهرش خوشرنگ بود، دوستش داشتم. مدت زیادی بود که همراهم بود. روزی که آخرین ذراتش در حال تمام شدن بود دیدم نمی توانم انتظار داشته باشم تا آخرِ دفتر همراهم باشد، […]