مطالب توسط مریم کاشانکی

, , ,

تغییرات در روند روزانه‌نگاری

حالا که پروژه‌ی روزانه‌نگاری شش ماهه شده است و من هم محدودیت زیادی در باب زمان دارم، به طوریکه حتی فرصت کافی برای خوابیدن ندارم، تصمیم گرفته‌ام که روند نوشتنِ روزانه‌نگاری را تغییر بدهم به این صورت که فقط وقایع و اتفاقات مهم را بنویسم. شاید باید نامش را بگذارم «واقعه‌نگاری»، نمی‌دانم. فقط می‌دانم که […]

, ,

روزانه‌نگاری – یکشنبه ۴ دی ۱۴۰۱

شش ماه گذشت از اولین روزی که دو پاراگراف نوشتم و نامش را گذاشتم «پروژه‌ی روزانه‌نگاری». در عرض فقط چند ماه زندگی‌ام زیر و رو شد. وقتی شروع به نوشتن کردم فکرش را هم نمی‌کردم که سر از اینجا و اکنون در بیاورم. در تمام سالهای قبل از آن داشتم برای چنین روزهایی آماده می‌شدم. […]

, ,

روزانه‌نگاری – شنبه ۳ دی ۱۴۰۱

هفته‌ی گذشته ننوشتم؛ نه اینجا نوشتم و نه حتی در دفترم. هفته‌ی گذشته هیچ‌کدام از کارهایی که همیشه می‌کردم را نکردم؛ ننوشتم، ورزش نکردم، شعر نخواندم، حتی تا جایی که می‌شد صبح زود بیدار نشدم. می‌خواستم بدانم رها کردن چگونه است و چه حسی دارد (شاید یک زمانی مفصل درباره‌اش بنویسم). (و البته کنجکاو بودم […]

, ,

روزانه‌نگاری – شنبه ۲۶ آذر ۱۴۰۱

دیروز صبح خسته بیدار شدم و تمام روز خسته بودم. دلیلش به سرماخوردگی‌ام برمی‌گشت. خواهر احسان «آزمایشگاه همکار» دارد. آزمایشگاه همکار به آزمایشگاهی گفته می‌شود که با اداره‌ی استاندارد برای بررسی استاندارد بودن کالاهای تولید شده همکاری می‌کند. اداره‌ی استاندارد نمونه‌ای از هر کالایی که تولید می‌شود را برای آزمایشگاه همکارش ارسال می‌کند و بر […]

, ,

روزانه‌نگاری – چهارشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۱

جوگیری دیروزم کار دستم داد. از صبح احساس سرماخوردگی داشتم که در طول روز تشدید می‌شد. من و احسان صبح زود حرکت کردیم و رفتیم بازار شوش تا احسان یک سری وسیله را تحویل بگیرد. هوا ابری و جذاب بود. پشت نیسان آبی نوشته شده بود: «قسمت این است که در فاصله‌ها پیر شویم» هیچوقت […]

, ,

روزانه‌نگاری – سه‌شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۱

از چند روز قبل با مهدی هماهنگ کردم که امروز کارگاه نروم. اوضاع ناخن‌هایم وخیم شده بود و واقعا نیاز داشتم برای درست کردنشان بروم. یک روز که خانه هستم روی تخته یک لیست بلندبالا می‌نویسم. انگار که آزاد شده باشم و بخواهم تمام رویاهایم را یک شبه محقق کنم. از صبح زود شروع به […]

, ,

روزانه‌نگاری – یکشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۱

سال گذشته در چنین روزهایی من در حال طی کردن یکی از سخت‌ترین گذارهای زندگی‌ام بودم؛ آشفته، سردرگم، خسته، نگران. مدت‌ها بود که لبم به خنده‌ای عمیق باز نشده بود. یادم می‌آید که آن روزها با خودم زمزمه می‌کردم: دیوانه به حال خویش بگذار / کاین مستی ما نه از شراب است یادم می‌آید که […]

, ,

روزانه‌نگاری – جمعه ۱۸ آذر ۱۴۰۱

روزمان با رباعی زیبایی از جناب مولانا شروع شد: یارب تو مرا به نفسِ طناز مده با هر چه بجز تُست مرا ساز مده   من در تو گریزان شدم از فتنه‌‌ی خویش من آنِ توأم مرا به من باز مده گربه‌ی اُلگا که به تازگی عمل جراحی کرده و دوران نقاهت را هم تا […]

, ,

روزانه‌نگاری – چهارشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۱

سگِ مادر توله‌هایش را رها کرده است. گنجشک‌ها از سرما خودشان را پوش داده‌اند. امروز صبح من و زری در دفتر نشسته بودیم و  حرف می‌زدیم که یک صدایی از سمت دستگاه فیوزینگ شنیدیم. وقتی رفتیم دیدیم گوش یکی از پسرانمان آسیب دیده است. ظاهرا یک چیزی از دستش افتاده بوده و خواسته بوده آن […]

, ,

روزانه‌نگاری – دوشنبه ۱۴ آذر ۱۴۰۱

امروز صبح هم برف بی‌وقفه می‌بارید؛ لطیف و موزون و سرشار. برکت است که می‌بارد. من  در آن خانه چیزی در حدود دو وانت گلدان داشتم که به جز چند تا از آنها بقیه را نیاوردم. بعضی‌هایشان درختچه بودند. هر کدامشان زیبایی خودشان را داشتند و از آن مهم‌تر اینکه تک‌تک‌شان را از وقتی که […]