صبح اول وقت گل گرفتیم. گل آرایی یکی از کارهایی است که من عاشق انجام دادنش هستم. از کنار هم قرار دادن گلها بینهایت لذت میبرم. بخشی از وجود من در جنوب فرانسه گلهای وحشی را میچیند و داخل گلدان میگذارد. یکی از رویاها و فانتزیهای همیشگی من این است که در نزدیکی دشتهای گلهای […]
نمیدانم چرا تمام پیشبینیهایم در مورد تمیزکاریها اشتباه از کار درمیآیند!! من فکر میکردم ۳ ساعت دیگر در آشپزخانه کار کنم کار تمام است. تمام امروز را در آشپزخانه بودم، یک روز دیگر هم باید به کار در آشپزخانه ادامه دهم تا کار تمام شود. به طور کلی خانه به ۳ روز دیگر کار نیاز […]
امروز صبح که میرفتم تصمیم گرفتم که اول شیشهها را تمیز کنم و بعد بروم سراغ تمام کردن کار آشپزخانه. تصمیم خیلی خوبی بود اما مثل دیروز پیشبینیهایم غلط از کار درآمد. چه کسی باورش میشود که تمیز کردن شیشهها ۱۰ ساعت طول بکشد؟ بله، همینقدر طول کشید. خاکِ یک عمر نشسته بود به شیشهها. […]
وقتی که تصمیم گرفتم زندگیام را در شهر دیگری، آن هم در یک شرایط خیلی خاص، ادامه دهم میدانستم که ساده نخواهد بود. من مسئولیتش را پذیرفته بودم و برایش آماده شده بودم. در واقع بهتر است بگویم که «فکر میکردم» که مسئولیتش را پذیرفتهام و «فکر میکردم» که برایش آماده شدهام. اما وقتی در […]
صبح رفتم ناخنهایم را درست کردم. کدام آدم عاقلی قبل از تور نظافت ناخنهایش را درست میکند؟ چارهای نبود، دیگر هیچ فرصتی برایش ندارم. تایپ کردن با ناخنهای کوتاه و مرتب چقدر لذتبخش است. بعضی وقتها هوس میکنم که با دیگران مسابقهی تایپ بدهم. سایتهایی هستند که در آنها آنلاین با دیگران رقابت میکنی؛ تایپ […]
کرکرهی سبز را باز کردم و از پشت شیشههایی که تازه تمیز کردهام طلوع زیبای خورشید را تماشا کردم. امیدوارم که در خانهی جدید هم بتوانم شاهد طلوع و غروب خورشید باشم. اگر ده زندگی دیگر به من داده شود تا در آنها فقط سپاسگزار نعمتهایی باشم که در این یک زندگی به من عطا […]
من در تمام زندگیام هرگز عزیزانم را پشتِ سرم جا نگذاشتم و به قدر توانم تلاش کردم تا هر خیر و برکتی را با آنها سهیم شوم و این کار را با قلبم انجام دادم. دقیقا به همان اندازه که رشد و پیشرفت خودم برایم مهم بوده دلم برای رشد و پیشرفت آنها هم تپیده. […]
دیروز روز جذابی بود؛ ساناز من را آرایش کرد و عکس گرفتیم و تمام مدت در مورد آگاهیها و مسائل مختلفی که ذهنمان را مشغول کرده بودند حرف زدیم و مثل همیشه هر دوی ما حال بسیار بهتری داشتیم. عصر سه نفری (من و ساناز و پنبه خانم) قهوه خوردیم. مامان خانم هم از شکلاتهای […]
دیروز همه جا رفتم؛ از فروشگاه و خرید کردن گرفته تا بنگاه معاملات ملکی و دفترِ وکیل و غیره. به خاطر حجم زیاد کارها نرسیدم که بنویسم. با توجه به روزهای شلوغ و پر کاری که پیش رو داریم باید یک فکری به حال روزانهنویسیهایم بکنم تا بتوانم از پس انجام دادنش بربیایم. هنوز نمیدانم […]
دیشب قلم گوساله و متعلقاتش را در دستگاه آرامپز ریختم و زمان را روی حداکثرِ ممکن (یعنی شش ساعت) تنظیم کردم و ساعت را هم روی چهار صبح گذاشتم تا بیدار شوم و دستگاه را برای شش ساعت دوم تنظیم کنم که همین کار را هم کردم. وقتی بیدار شم گیج و منگ بودم چون […]
امروز باید میرفتم شعبهی مرکزی بانک ملی که نبش سبزه میدان است و درست روبروی عمارت کلاه فرنگی. بعد از مدتها قدم در محوطهی سنگفرش شدهی سبزه میدان گذاشتم. دو سه سالی میشود که اطراف سبزه میدان را سنگفرش کردهاند تا ماشینها رفت و آمد نکنند و مکان مناسبتری برای گردشگران و اجرای مراسمها شود. […]
امروز را کُند و آرام و یک جورهایی بیحوصله شروع کردم. یکی دو ساعت تمیزکاری کردم. دارم کم کم بعضی جاها را تمیز میکنم. دلم میخواهد وقتی که اینجا را ترک میکنم کاملا تمیز باشد، همانطور که دوست دارم وقتی به خانهی جدیدی میروم آن را تمیز تحویل بگیرم. روزهای اول هفته که خانه هستم […]