مادرم تقریبا همیشه در تمام جمع‌ها سعی می‌کرد با اشاره چیزهایی را به ما حالی کند که مثلا یک کاری را انجام بدهیم یا انجام ندهیم. متاسفانه ضریب هوشی ما هم که در حد کدو حلوایی بود و تقریبا هیچوقت نمی‌فهمیدیم منظور مادر چیست. بنابراین مادر هیچوقت از عملکرد ما راضی نبود و ما هم […]

یک سال پیش، درست در چنین روزی (هفدهم فروردین) من یک عادت اشتباه سی ساله را ترک کردم. عادتی که از هفت سالگی تا شروع سی و هفت سالگی همراه من بود. در آن صبح زیبای بهاری و در عرض چند دقیقه، چیزی چنان عمیق در من تکان خورد که اصلا نیازی نبود حتی یک […]

ای برادر ما به گرداب اندریم / وان که شنعت می‌زند بر ساحلست (شَنعت/شُنعت (هر دو درست هستند) در لغت به معنی شنیع و زشت بودن چیزی هست و شنعت زدن کنایه از طعنه زدن و‌ سرزنش کردن هست) میگه کسی که ما رو سرزنش می‌کنه در ساحل امنه، اما ما وسط گرداب گرفتاریم (گرداب […]

مثل دولت که سالها رو نامگذاری می‌کنه من هم هر سال رو برای خودم نامگذاری می‌کنم 🤭 مهمترین ویژگی‌ای که در اون مقطع از زندگیم نیاز دارم در خودم ایجاد یا تقویت کنم رو به عنوان نام اون سال در نظر می‌گیرم و در طول سال تلاش می‌کنم تا تمام اهداف و‌ عملکردم در راستای […]

هر جای دنیا که بروی خودت را با خودت می‌بری؛ خودت را با تمام افکار، باورها و عادت‌هایت. دنیای جدیدی که می‌خواهی تجربه کنی باید اول در درونت شکل بگیرد.

مرد شماره‌ی یک من در عرصه‌ی شعر و ادبیات و معرفت و فرهنگ و شعور و عشق و عاشقی و هر چی چیز خوب و قشنگ تو این دنیا هست اون کسیه که گفته: می‌گفتمت که جانی دیگر دریغم آید گر جوهری به از جان ممکن بود تو آنی

هیچ دوربینی در جهان قادر به ثبت کردن اون حد از زیبایی که چشم انسان قادر به دیدن و درک کردنش هست نیست و هرگز هم نخواهد بود. به عنوان یک عکاس توصیه می‌کنم تا جایی که می‌تونید دوربین هارو کنار بگذارید و زیبایی‌ها رو در قلبتون ثبت کنید. نگران این نباشید که این زیبایی‌ها […]

ای بر در سرایت غوغای عشقبازان همچون بر آب شیرین آشوب کاروانی تو فارغی و عشقت بازیچه می‌نماید تا خرمنت نسوزد تشویش ما ندانی واسه این همه قشنگ عاشقی کردن ایشون غش نکنیم چی کار کنیم واقعا؟؟؟!!! خدا رو شکر می‌کنم که من نبودم اون دوران، وگرنه رسواترین دختر شهر می‌بودم که می‌رفتم بست می‌نشستم […]

داشت اتفاق می‌افتاد… درست در مقابل چشمانم؛ طلوع جادویی‌اش را می‌گویم خواندن را متوقف کردم و چشم دوختم به آسمان که تا لحظه‌ای پیش سیاه بود و حالا زرد و قرمز و نارنجی پاشیده شده بود بر پهنه‌ی بی‌کرانش چرا این جادو هرگز اثرش را از دست نمی‌دهد؟

زمان از نگاه گیاه اصلا چیز عجیب و غریبی نیست چون اصلا وجود خارجی نداره. برای گیاه زمان یعنی همین لحظه، همین حالا؛ یک دقیقه ی قبل همین حالا بوده، یک دقیقه‌ی بعد هم هنوز همین حالاست. این فقط ما هستیم که قبل و بعد رو برای خودمون معنادار کردیم. یه ابزاری ساختیم که به […]

گفتم اگر لبت گَزَم مِی خورم و شَکَر مَزَم / گفت خوری اگر پَزَم قصه دراز می‌کنی من عاشق این غزلم، از همون بیت اول تا آخرین بیتش. اما در این بیت مذکور، دیگه تیر خلاص رو به قلب من زده. سعدی در این بیت معشوق جذابی رو تصویر می‌کنه. عاشق به معشوق میگه اگر […]

خانم «شیمبورسکا» می‌گوید: “شهامت می‌خواهد دوست داشتن کسی که هیچ وقت هیچ زمان سهم تو نخواهد شد” و من فکر می کنم که این عمیق‌ترین شکل دوست داشتن است؛ وقتی که حسِ دوست داشتنت به ورای احساس نیازت به تعلق می‌رود. وقتی که می‌توانی دوست داشته‌ات را «مالک نباشی» و او را تنها به صِرفِ […]