شمع سی و پنج سالگی را که فوت می کنی چیزی انگار در درونت شروع به جوشیدن می کند؛ نه از آن جوشیدن های بد ها، یک جور ِ خوبی می جوشد. سی و پنج انگار عددی جادوییست وقتی كه پایِ زیستن به میان می آید؛ همانطور که چهل و پنج، پنجاه و پنج، شصت و […]
صدای پرستوها شنیده میشه. دوباره برگشتن به رسم هر سال. اردیبهشت هم با اومدنشون شروع شده. دلم میره واسه این بهار. دیشب توی بالکن غروب آفتاب رو تماشا کردم. (وقتی ساختمون بلند اون طرف خیابون تکمیل بشه دیگه نمی تونم غروب آفتاب رو ببینم، اما الان می خوام لذت ببرم از هر لحظه اش) آسمون […]
جوهر خودکارم تا آخرین ذره مصرف شده است. خودکار خوبی بود؛ بیک مشکی ۱.۶ میلی متر. قطرش مناسب بود، اندازه ی سرش خوب بود، جوهرش خوشرنگ بود، دوستش داشتم. مدت زیادی بود که همراهم بود. روزی که آخرین ذراتش در حال تمام شدن بود دیدم نمی توانم انتظار داشته باشم تا آخرِ دفتر همراهم باشد، […]
این متن را با صدای مریم کاشانکی بشنوید. میخواستم ماجراهای دیروز را بنویسم، ماجراهای پریروز را، تمام ماجراهايی را كه در نبودنت اتفاق افتادهاند؛ میخواستم بنویسم هستههای نارنج را در چند گلدان کاشتهام اما هیچ کدامشان سبز نشدهاند، میخواستم بنویسم چند روز است که ذهنم درگیر آن اتفاقیست که بیست و چند سال پیش […]
من يه سگِ درون دارم كه گاهي مهربون اما اغلب پاچه گيره. قبلا وقتي دیگران بهم می گفتن “تو هميشه مثل سگ پاچه ميگيري” خیلی بهم بر ميخورد. فكر ميكردم اين آدم ها هستند كه با درك نكردنشون باعث ميشن من از كوره در برم، وگرنه من كه بيخودي عصباني نميشم!!! اما بعداً فهميدم كه […]
خيلي وقت ها موقع رانندگي پيش مياد كه يه نفر با بي احتياطي زمينه ي يه تصادف رو فراهم مي كنه اما عكس العمل به موقع طرف مقابل باعث ميشه اين اتفاق نيفته. اغلب در اينجور مواقع اون آدم نميگه: “خدارو شكر كه اتفاقي نيفتاد. بيا لبخند بزنيم و به مسيرمون ادامه بديم.” بلكه شروع […]
عزيز دلم داره مياد؛ اسفند جانم رو ميگم. اسفند از نظر من يه ماه خاصه، ماهی كه بايد تمام هوش و حواست فقط پيِ خودت باشه و فقط كارهايي رو بكني كه حالت رو خوب میكنن. وقتت رو صرف تميز كردن خونه نكن (البته اگه تميز كردن خونه حالت رو خوب میكنه كه يه بحث […]
پرده را در اتاق تاریک کنار می زنم و دختر را در اتاق روشن می بینم که خودش را رها کرده است در دستان زندگی و چه زیبا می رقصد. رقص دستانِ کشیده و گيسوان بلندش را می بینم كه آسوده و بیخيال به اين سو و آن سو میروند. زنی می تواند به همين […]
روز اول مدرسه، کلاس اول ابتدایی، من و یک مشت بچهی دیگر را انداخته بودند در یک اتاق شیشهای، در حالیکه یک کارت که اسم و فامیلمان روی آن نوشته شده بود به گوشهی مقنعهی هر کداممان وصل بود. معلمها از روی لیستی که در دست داشتند نام بچهها را صدا میزدند و میگفتند شاگردهای […]
من این مقاله را قبلا برای وب سایت دیگری نوشته بودم، اما تصمیم گرفتم که آن را بازنویسی کرده و در وب سایت خودم هم منتشر نمایم. چون فکر می کنم که برای افراد زیادی مفید خواهد بود. لطفا توجه کنید که در اینجا منظور از دورکاری، کارمند تمام وقت بودن است و نه کار […]
اگر ملکه را از کندو خارج کنید زنبورها دست از کار کردن می کشند، به زودی همه ی آنها می میرند و کلونی از بین می رود. یعنی حیات زنبورها منوط به حضور ملکه است. تنها انگیزه و دلیل ِ زندگی آنها خدمت رسانی به ملکه است؛ کاری که تمام عمر خود را وقف آن […]
این متن را با صدای مریم کاشانکی بشنوید. هميشه هدفت اين باشه كه سوار كشتي نوح بشی، مهم نيست كه کِی قراره طوفان بشه و این طوفان چقدر بزرگه، مهم اينه كه وقتي اتفاق میافته تو اونجا نباشي كه تجربهاش كنی. ما به غير از خودمون هيچ كس رو نمیتونيم نجات بديم، حتي فرزندمون […]