شنیدید که می گن: «اگه از یه نفر بدت میاد دلیلش اینه که تو شبیه اون آدمی؟ یعنی ویژگی های نامناسب اون آدم عیناً در درون تو وجود داره و در واقع اون آدم باعث میشه که تو با خودت مواجه بشی و بخش مزخرف خودت رو به صورت عینیت یافته در بیرون ببینی. این […]

واقعا چطوری میشه زبان انگلسی رو یاد گرفت؟

من از شش سالگی کلاس زبان می‌رفتم. هر موسسه‌ای که می‌گفتن خوبه رو می‌رفتم و هر کتابی که بیرون می‌اومد رو به ما تدریس می‌کردن. سال ۲۰۰۹ به استخدام یه شرکت چند ملیتی در اومدم. به غیر از افرادی که در ایران کار می‌کردن تقریبا اکثر همکاران ما اهل آمریکای شمالی بودن و تمام مشتریهامون […]

من هيچوقت يه آدم مدرن نبودم؛ هميشه از هر چيزي كلاسيكش رو ترجيح دادم؛ از مرد گرفته تا طراحي فضا، از مدل لباس گرفته تا ماشين و هر چیز دیگه ای. هر وقت به مرد ايده آل فكر كردم تصوير كلارك گيبل توو بربادرفته اومده جلوي چشمم، به طراحي فضا كه فكر كردم سبك كانتري […]

وقتی به یه درخت نگاه می کنی می بینی که هزاران برگ داره، وقتی یه مشت خاک رو توی دستت می گیری میلیونها ذره رو می بینی. وقتی به دریا نگاه می کنی نمی تونی حتی تصور کنی که از چند میلیارد قطره تشکیل شده. هزاران هزار گونه از حیوانات و گیاهان در جهان وجود […]

خیلی وقت ِ پیش یه جایی یه اصطلاحی خوندم؛ جوابهای راه پله‌ای. یعنی جوابهایی که وقتی از در اومدی بیرون و داری میری توی راه پله به ذهنت می‌رسن. می‌گی کاش بهش گفته بودم فلان، کاش فلان جواب رو به فلان حرفش داده بودم. جوابهایی که آرزو می‌کنی ای‌کاش زودتر به ذهنت رسیده بودن، همون […]

نمی شود که تو باشی و عشق نباشد؛ مثل رابطه ی خورشید و نور است. نمی شود که خورشید باشد و نور نباشد، علت و معلولند اینها. اما تو از آن خورشیدهایی هستی که نورشان همیشه هست، حتی وقتی خودشان نباشند پرتوهای نورشان از کیلومتر ها آن طرف تر دلِ آدم را روشن می کند. […]

یه زمانی بود که من در هیچ جمعی،‌ برای هیچ کسی و به هیچ دلیلی دست نمی زدم. هر وقت که مثلاً می گفتن تشویق کنید یا لازم بود دست بزنیم من دست به سینه می نشستم چون فکر می کردم اینطوری با کلاس ترم. توی جشن فارغ التحصیلی لیسانسم شرکت نکردم چون فکر می […]

من بعد از ازدواج برای زندگی کردن به قزوین اومدم. به نظر من قزوین شهر ِ بهترین طعم‌های ایرانه. من هر شهری که میرم حتما غذاهای اون شهر رو امتحان می کنم؛‌ مثلا دنده کباب کرمانشاه، بریونی اصفهان، آبگوشت یزد، میرزاقاسمی و باقلا قاتوق و کته کبابی شمال، بُزقورمه‌ی کرمان… همه‌شون بی نظیرن، حرف ندارن، […]

آدم‌ها یا منفی‌گرا هستن یا مثبت‌گرا، چیزی به اسم واقع‌گرایی وجود خارجی نداره، چرا؟ چون واقعیت‌ها رو ما هستیم که داريم «ایجاد می‌کنیم». اگر واقعیت زندگی من مطلوب و خوشایند نیست معنیش این نیست که برای تمام افراد همینطوره. دُرُست زمانی که من در حال ِ تجربه کردنِ واقعیت‌هایي تلخ هستم دقيقاً در يك قدمی […]

سال اول ابتدایی دیکته ی کلمه ی سیب زمینی رو اشتباه نوشتم، نمی دونستم جدا نوشته ميشه یا سرِهم. یه جورایی بینابینی نوشته بودم که مثلا معلم نفهمه و نمره بده. از شانس معلم همون موقع دیکته هارو صحیح کرد و از من پرسید که مریم این رو سرهم نوشتی یا جدا، منم که نمی […]

من اسم مستعار دارم؛ «سمیرا». قدیم‌ها می‌گفتند ریشه‌ی عربی دارد و معنی‌ اش می‌شود زن گندمگون. این روزها کشف کرده اند که آنکه می‌شود زن گندمگون سُمَیرا است. حالا می‌گویند که سمیرا از یک طرف می‌رسد به زبان سانسکریت و معنایش می‌شود «همراهِ خوشایند»، از طرف دیگر ریشه در فارسی كهن دارد و يک جورهايی […]

من هیچی از فوتبال نمی دونم. یعنی اطلاعات من درباره ی فوتبال در حدّیه که یه مرغ ممکنه در مورد فلسفه بدونه!! اگه یه روزی بفهمم که آفساید دقیقاً چیه اون روز خودم رو لایق دریافت یه کاپ قهرمانی می دونم. اما با همین اطلاعات ِ ناقص فکر می کنم که این ورزش یه درس […]