در درون ِ هر آدم باشعوری یک آدم بی شعور نهفته است که اگر زیادی تحریک شود خودش را نشان خواهد داد. اما بر عکسش صادق نیست. یعنی در درون ِ هیچ آدم بی شعوری یک آدم باشعور نهفته نیست. پس هیچ گاه نباید انتظار ظهورش را داشت.

چند باري رفتم مطب يه دكتر گوش و حلق و بيني كه گوشم رو چك كنم. اگه رفته باشيد مي دونيد كه توو مطب اين پزشكانِ عزيز همه رسما توو دماغِ همديگه هستن. توو يكي از اين مراجعات يه دختر تقريبا هجده ساله (از حرفهايي كه راجع به مدرسه و كنكور ميزد فهميدم) كنار من […]

قبلاها فارسی رو با حروف انگلیسی می نوشتیم و بهش می گفتیم فینگلیش. جدیدا انگلیسی رو با حروف فارسی می نویسیم و هنوز هیچ اسمی واسش انتخاب نکردیم. فینگلیش خودش به اندازه ی کافی دردناک بود، اما ما به همون فینگلیش قناعت نکردیم و مرزهای خلاقیت رو درنوردیدیم تا اینکه تونستیم انگلیسی رو با حروف […]

طبيعت بسیار بسیار قدرتمند است، بسيار قدرتمندتر از هر نيرويي كه بشر بتواند متصور شود. جنگيدن با طبيعت و ايستادن در مقابلش ثمري جز نابودي نخواهد داشت. تنها گزينه ي بشر در مقابل طبيعت اين است كه مانند تمام موجودات ديگر با آن همراه شده و اجازه دهد تا طبيعت رسالت خود را به سرانجام […]

روح من هميشه بغل دستم ميخوابه، هر چي هم بهش ميگم روح جان پاشو برو چند تا كوچه اونورتر يه ادونچري چيزي، چرا همش چسبيدي به ما؟ به خرجش نميره كه نميره. با كوچكترين صدا و كوچكترين حركتي هم زرت برميگرده مياد تو بدنمون. روحم يا تنبله يا ترسوئه يا خيلي وابستگي داره به من، […]

اگر یک سال ِ پیش کسی را دوست داشتی و یک سال است که او را ندیدی، پس دیگر مطمئن نباش که هنوز هم بتوانی دوستش داشته باشی. آدم ها در طول یک سال میتوانند تبدیل به شخص دیگری شوند و به احتمال زیاد هم می شوند. یک سال از زندگی می تواند از ما […]

وقتی که ۲۴ ساله بودم اتفاقی برای من افتاد که هر چند در نوع خودش بسیار پیش پا افتاده بود اما باعث شد که کم کم اضطراب شروع به ته نشین شدن در عمیق ترین لایه های ذهن من بکنه. این اتفاق مصادف شد با یه پایان نامه ی عذاب آور که انگار قرار نبود […]

جمعه بود؛ جمعه‌ی قبل از عروسی سمانه، عروسی سمانه چهارم مرداد بود، روز چهارشنبه. جمعه من بعد از حدود یک هفته برگشتم خونه‌ی پدری. یک هفته‌ی طاقت فرسا کار کردن تو خونه‌ی سمانه که بتونیم تا روز عروسی خونه رو آماده کنیم. اضافه کاریهای بی‌موردی که مجبور شدیم انجام بدیم، هر شب ساعت ۱ خوابیدن و ساعت […]

روزی می آید که آمدن و نیامدنت چندان تفاوتی به حال خراب ِ من و این خانه نمی کند. نه من دیگر آن من ِ قبل از رفتنت هستم و نه بهار دیگر به این خانه سر می زند که سر هم اگر بزند نصیبش چیزی جز نشستن پای درد ِ دل شمعدانی ها نخواهد […]

ما بچه كه بوديم علاقه ي خيلي زيادي به شهربازي داشتيم. يه شهربازي تو تهران بود به اسم ميني سيتي كه به خاطر اتفاق بدي كه اون سال واسه يكي از وسيله ها افتاده بود و يه عده اي اونجا مرده بودن و مشتري هاشو از دست داده بود پيشنهاد هاي غير قابل رد كردن […]

یه بار زنگ زدم ۱۱۸، اپراتور گفت مثلا “راهنمای شماره ی فلان، بفرمایید.” خانمی که گوشی رو برداشت به محض جواب دادن گفت: “گوشی”. مطمئنم کاملا می تونید لحنش رو تصور کنید. کلمه ی کلیدی “لطفا” هم که خدارو شکر هیچ جایی توو فرهنگ ما نداره. گفت گوشی اما یادش رفت که منو هُلد کنه […]

در بین تمام عقاید و مکاتبی که در طول قرنها در بین انسانها رواج داشته، فمنیسیم به طور قطع منحرف‌کننده‌ترین و آسیب زننده‌ترین اونهاست؛ چرا که این مکتب زنان رو هدف قرار داده که پرورش دهنده و تربیت کننده‌ی نسل‌ها هستند و هر قدمی که برمی‌دارن تاثیر مستقیمی بر روی آینده‌ی جامعه خواهد داشت. در […]