بایگانی برچسب برای: آمدن و رفتن

متاسفانه یا خوشبختانه من آدم بسیار لهجه‌پذیری هستم، کافیست یک نفر با لهجه‌ای متفاوت یک هفته اطراف من باشد تا به خوبی بتوان رگه‌های لهجه‌‌ی او را در لحن و گفتار من دید.

این ویژگی، همانقدری که در یادگیری لهجه‌ی انگلیسی برایم مفید بوده است در مورد سایر لهجه‌ها به ضررم تمام شده است.

چند روز پیش می‌خواستم بگویم فلان چیز کوچک شده است، دیدم دارم به سبک افغان‌ها می‌گویم «کوچک آمده است».

با توجه به اینکه در زندگی‌ام با لهجه‌ها و گویش‌های متفاوتی مواجه بوده‌ام، لهجه‌ام تبدیل شده است به آبگوشتی از انواع حبوبات درهم و برهم که اغلب‌شان هم کاملن نپخته‌اند.

از لهجه‌ی من که بگذریم این جابه‌جایی فعل‌ها برایم «جالب آمده است»؛ افغان‌ها به جای فعلِ «شدن» از فعلِ «آمدن» استفاده می‌کنند. ما در فارسی کهن به جای فعلِ «رفتن» از فعلِ «شدن» استفاده می‌کردیم.

شدن = آمدن
رفتن = شدن

اگر از این تناسبْ «شدن» را حذف کنیم معادله به این صورت می‌شود:

آمدن = رفتن

آمدن و رفتن با هم یکی می‌شوند، هر کسی که می‌آید در واقع از یک جایی رفته است که توانسته به یک جایی بیاید. آمدن به هر جایی مساوی است با رفتن از یک جای دیگری. آمدن و رفتن دو روی یک سکه‌اند.

هر آمدن و رفتنی هم یک جور «شدن» را در درون خود دارد. به هر کجا که برویم یا از هر کجا که بیاییم تبدیل به یک چیزی می‌شویم. همیشه شدن در پسِ آمدن و رفتن اتفاق می‌افتد، شدن‌ هرگز در ماندن شکل نمی‌گیرد.

اگر یک جا مانده‌ای و انتظار داری که یک چیزی بشود، در انتظاری عبث مانده‌ای.