خیلی وقت ِ پیش یه جایی یه اصطلاحی خوندم؛ جوابهای راه پلهای.
یعنی جوابهایی که وقتی از در اومدی بیرون و داری میری توی راه پله به ذهنت میرسن. میگی کاش بهش گفته بودم فلان، کاش فلان جواب رو به فلان حرفش داده بودم.
جوابهایی که آرزو میکنی ایکاش زودتر به ذهنت رسیده بودن، همون موقع که لازم بود بگی.
من با اینکه اغلب یه جوابی تو آستینم دارم که بِدم اما با این وجود زندگیم هميشه پر بوده از جوابهای راه پلهای. بعضیهاشون مدتها ذهنم رو درگیر کردن و هزار بار با خودم گفتم که دختر چرا همون موقع به ذهنت نرسید که این جواب رو بدی!!! در حدی که دوست داشتم برم طرف رو پیدا کنم و یککاره فقط همون جواب رو بهش بدم و برم (حیف که دیوانهتر از اونی که هستم به نظر ميرسيدم 🤦♀️)
افرادی که زیاد گرفتار ِ جوابهای راه پلهای میشن كسانی هستن که زیاد از حد درگیر ِ آدمها و حرفها و رفتارهاشون ميشن.
به آدمها اجازه ميدن كه وارد حريم ِ ذهن اونها بشن و كنترلِ حال خوب و بدشون رو به دست بگيرن.
اجازه ميدن كه آدم ها موقع غذا خوردن، خوابيدن، تفريح كردن و در تمام ِ زمانها همراهشون باشن.
کسی كه برای حالِ خوب ِ خودش ارزش قائل باشه آدمها و حرفهاشون رو پشت ِ در ِ همون اتاق يا پشت ِ همون تماس تلفنی جا میذاره و با نشخوار كردنِ دوباره و دوبارهی حرفها و فكرها حال ِ خودش رو مسموم نمیكنه.
و چقدر همهی اينها موقع نوشتن سهلالوصول به نظر میرسن….