من بالاخره نفهمیدم «فردوسیپور» استقلالی بود یا پرسپولیسی. طوری دِربی را گزارش میکرد که کسی نمیفهمید طرفدار کدام تیم است، انگار که او طرفدارِ گزارش کردن بود.
این ویژگی را فقط در مادر دیدم؛ او هم بافتنی بافته بود و هم کارمندی کرده بود. سفر رفتن را همانقدری دوست داشت که در خانه ماندن را. در بیمارستان طوری آرام بود که روی مبل، جلوی تلویزیون.
هرگز نمیشنیدی که بگوید چیزی را دوست ندارد، چیزی را به چیزی ترجیح نمیداد، فرقی نمیکرد کجا باشد یا چطور باشد، او بودن را به «چگونه بودن» آغشته نمیکرد.
با اینکه طرفدارِ زندگی کردن بود، اما مطمئنم که حتی زندگی را ارجحتر از مرگ نمیدانست که اگر میدانست چند روز قبل از حادثه برای خودش قبر نمیخرید.
ترجیح نداشتن یعنی تسلیم بودن؛ پس میتوانم بگویم او تنها مسلمانی بود که تا کنون به چشم دیدهام.
الهی شکرت…
بایگانی برچسب برای: ترجیج نداشتن یعنی مسلمان بودن
الهی شکرت…
الهی، بدون تو نمیشود.
بدون تو هرگز نشده است و هرگز نخواهد شد.
بدون تو تاریک است، بدون تو دلگیر است، بدون تو ترسناک است.
بدون تو من نیستم که بخواهم ببینم میشود یا نه.
الهی، تو باش.
همانقدر نزدیک که گفتهای باش.
از آن فاصلهای که گفتهای حتی ذرهای دورتر نشو.
اگر میشود از آن هم نزدیکتر شو؛ نزدیکتر از رگ گردن.
تازهترین نوشتهها
- قلبم سه ساله است و ذهنم چهل ساله3 مرداد 1404 - 11:54 ب.ظ
- خُرده هذیانهای امروز، در پناه پروردگار22 تیر 1404 - 11:26 ب.ظ
- یک نَفَس از میان میلیونها18 تیر 1404 - 10:50 ب.ظ
- نگاهی تازه به خلاقیت برای دستیابی به ایدههای خلاقانه15 تیر 1404 - 4:54 ب.ظ
- ماجرای ده روز بیماری بدون دارو14 تیر 1404 - 5:46 ب.ظ