خانم «شیمبورسکا» میگوید:
“شهامت میخواهد
دوست داشتن کسی که
هیچ وقت
هیچ زمان
سهم تو نخواهد شد”
و من فکر می کنم که این عمیقترین شکل دوست داشتن است؛ وقتی که حسِ دوست داشتنت به ورای احساس نیازت به تعلق میرود.
وقتی که میتوانی دوست داشتهات را «مالک نباشی» و او را تنها به صِرفِ بودنش دوست بداری.
وقتی که میتوانی با حفظ فاصله از آنچه یا آنکه دوستش داری هنوز از زیباییاش لذت ببری.
وقتی که میتوانی وارد نبردِ خونینِ «تصاحب» نشوی.
و وقتی میتوانی نرسیدن و نداشتن را دلیل موجهی برای آسیب رساندن ندانی.
دوست داشتن آدمها، چیزها، حسها، فکرها و هر موجودیتی، تنها به صِرفِ بودنشان، همان تعریف واقعی از انسان بودن است.
این دوست داشتن شهامت نمیخواهد بلکه عشق و آگاهی میخواهد.