بایگانی برچسب برای: سخنِ لطیفِ سعدی نه سخنْ که قندِ مصری

 

سخنِ لطیفِ سعدی نه سخنْ که قندِ مصری / خجل است از این حلاوتْ که تو در کلام داری


آقا من چطوری، به چه زبانی و با چه کلامی بگم که چقدر عاشق سعدی هستم؟ اصلا در مقابل چنین آدمی که اینطوری سخن گفته مگه جایی برای سخن گفتن هم باقی می‌مونه؟

به خدا که کلامی نمیشه گفت که گویا‌تر و شیرین‌تر از کلامی باشه که او استفاده کرده.

من از این عاشق‌تر دیگه نمی‌تونم بشم. دیوانه کرده من رو.

یعنی اونقدر من لذت می‌برم از این طرز صحبت کردنش که می‌‌خوام برم توی کوه و بیابان فریاد بزنم از شدت ذوق‌مرگی. بابا آخه تو چطوری می‌تونی توی یک بیت و فقط یک بیت، تا این حد عزت بدی هم به خودت و هم به طرف مقابلت. کلام در دست تو مثل موم بوده واقعا.

بیا بگو ساقیت کی بوده جان من؟ بیا بگو چطوری متصل بودی به کجا متصل بودی که اینطوری تونستی ما رو انگشت به دهان کنی!!!!

فقط یک بیت؛ توی مصرع اول گفته سخن سعدی لطیف و بسیاااار شیرینه، شیرین در حد قند مصری. سخن سعدی فقط سخن نیست، سعدی فقط حرف نزده، بلکه قند مصری تراوش کرده، شیرین و لطیف حرف زده. بعد در مصرع دوم گفته اما همین سخن سعدی که انقدر شیرین و لطیفه در مقابل حلاوتی که تو در کلامت داری خجالت زده است،‌ هیچی نیست در مقابل کلام تو.

مگه داریم انقدر کار بلد؟ هیچوقت ندیدم که سعدی خودش رو دست پایین بگیره، هر جا که اومده از طرف تعریف کنه حتما یک چیزی گفته که به خودش هم عزت و بزرگی داده. اونقدر سعدی عزت نفس بالایی داره که من واقعا متحیرم.

سعدی هیچوقت حرص نمی‌خوره، غیرتی نمیشه، دست و پای طرف رو نمی‌بنده، زور نمی‌زنه که خودش رو به کسی ثابت کنه، نمی‌ترسه، خجالت نمی‌کشه، و به هیچ کس وابسته نیست.

انگار که فقط میگه و رد میشه میره. با اینکه انقدر شیرین حرف می‌زنه اما نمی‌دونم چرا احساس می‌کنم هیچ کجا دلش واقعا گیر نیست. یعنی کلام رو به خاطر کلام به کار می‌بره، در واقع قدرت کلامش رو به نمایش می‌گذاره تا اینکه واقعا عاشق باشه.

او یک کاربلدِ واقعیه. نمی‌تونم بگم که مثلا سیاست به خرج میده و اینطوری با کلام شیرین سعی می‌کنه طرف رو اغوا کنه. نه او یک توانایی در درونش داره و از به کار بستن این توانایی و استفاده کردن ازش داره لذت می‌بره. در واقع به این طریق، سپاسگزارِ داشتن این تواناییه. طوریکه یک جای دیگه میگه:

زمینْ به تیغِ بلاغتْ گرفته‌ای سعدی / سپاس دار که جزْ فیضِ آسمانی نیست

میگه تو تمام زمین رو با بلاغت خودت در بر گرفتی. سپاسگزارش باش که این توانمندی در واقع فیض آسمانی و هدیه‌ی خداوندی است.

و من کاملا احساس می‌کنم که او لذت می‌برده از به کار بردن کلام اون هم به این شیوایی و فصاحت و شیرینی و از ابزار کلام هر جایی که توانسته و به هر شکلی که می‌شده بهره برده تا انرژی خوبی که در درونش بوده رو پراکنده کنه.

 

در واقع دل او گیرِ خودِ کلام بوده نه کسانی که این کلام رو در مقابلشون به کار می‌برده. او عاشق کلام بوده.

 

و همونقدر که او عاشق کلام بوده من هم عاشق او هستم❤️❤️