بایگانی برچسب برای: شرکت خانوادگی

ما یک شرکت تولیدی پوشاک داریم. وقتی می‌گویم ما، منظورم من و شش نفر از اعضای خانواده است که با هم شرکت را اداره می‌کنیم.

مسئولیت بسته‌بندی و خروج بارها بر عهده‌ی من است.

در هفته‌ای که گذشت باید باری را جمع‌آوری می‌کردم که کاپشن و شلوارِ صنعتی جهت کار کردن بود. از آنهایی که آقایان موقع کار کردن به تن دارند.

نیروهای من می‌دانند که من روی سایزبندی بسیار حساس هستم، چون حتی یک اشتباه باعث می‌شود آمار آن بار جور درنیاید و مرا دچار مشکل کند. بنابراین تمام دقتشان را در زمان جمع‌آوری کارها بر روی سایز‌بندی دارند (در حد توانشان).

در این مورد، بچه‌ها کاپشن و شلوارها را تا می‌زدند و بعد یک کاپشن را با شلواری از سایز خودش داخل سلفون می‌گذاشتند. من هم مدام تاکید می‌کردم که مراقب سایزها باشید.

در پایان کار یک عدد شلوار با سایز L اضافه آمد. چنین چیزی امکان نداشت چون به ازای هر شلوار یک کاپشن هم وجود داشت. اما هر چه گشتم کاپشن را پیدا نکردم. به این نتیجه رسیدم که حتما یک کاپشن کمتر از آمار دوخته شده است و باید آماده شود.

بعد با خودم گفتم بیا و تکلیف این یک عدد شلوار را روشن کن. وقتی شلوار سایز L بیرون مانده بود از نظر من معنی‌اش این بود که در کنار یکی از کاپشن‌های سایز L شلواری قرار گرفته بود که سایزش L نبود. بنابراین می‌بایست تمام کارهای سایز L را باز می‌کردم و یکی یکی چک می‌کردم تا بفهمم کدام یکی اشتباه بسته‌بندی شده است.

در این‌ قبیل موارد، ایمان روشنی دارم به اینکه خداوند مرا یاری خواهد کرد و ساده‌ترین و سریع‌ترین راه را به من نشان خواهد داد. با همین ایمان دو تا از کارها را باز کردم. بعد یک لحظه با خودم گفتم با توجه به حساسیت من، بچه‌‌ها نهایت دقت خود را به کار می‌بندند، پس احتمال اینکه آنها اشتباه کرده باشند کم است. حالا بگذار شلوارِ جامانده را سایز بزنم، شاید اصلا L نباشد و به اشتباه سایز L روی آن خورده باشد.

شلوار را اندازه زدم و دیدم بله، سایز آن 4XL است. من هم طبق آمار یک عدد کاپشن و شلوار 4XL کم داشتم که حالا شلوارش پیدا شده بود و کاپشن باید آماده می‌شد.

بنابراین دیگر نیازی نبود بقیه‌ی کارها را باز کنم چون مشکل حل شده بود.

اما نکته‌ی مهم در این جریان اصلن این موضوع نبود، با اینکه همین ایده مرا چند ساعت جلو انداخت و فشار را از روی من برداشت اما اصلی‌ترین موضوع اینجا بود که در میان آن همه کاری که بچه‌‌ها بسته‌بندی کرده بودند دقیقن همان یک عدد شلواری بیرون مانده بود که سایزش اشتباه بود. یعنی ممکن بود این شلوار در کنار یکی از کاپشن‌های سایز L در بسته‌بندی قرار می‌گرفت بدون اینکه بچه‌ها متوجه‌ی بزرگ بودن آن بشوند. چون به هر حال سایز L روی آن خورده بود.

اما در میان آن همه شلوار، دقیقن آن یک عدد که سایز اشتباهی به آن وصل شده بود بیرون مانده بود. اگر آن شلوار داخل یکی از بسته‌بندی‌ها قرار گرفته بود پیدا کردنش عملن برای من غیرممکن می‌شد، چون حتی اگر تمام کارها را باز می‌کردم باز هم احتمال اینکه متوجه‌ی اشتباه بودن سایز و اندازه‌ی شلوار شوم بسیار کم بود چون من شلوارها را کامل باز نمی‌کردم و فقط به سایز آنها نگاه می‌کردم.

در آن صورت من ساعت‌ها کار بدون نتیجه انجام داده بودم و خسته و پریشان بر جای می‌ماندم، بدون اینکه بفهمم چه اشتباهی رخ داده است.

اگر این معجزه نیست پس دقیقن چیست؟

به نظر من با هیچ ادله و منطقی نمی‌توان آن را توجیه کرد.

آنهایی که فکر می‌کنند معجزه فقط در زمان موسی اتفاق می‌افتاده  است و باید چیزی شبیه به باز شدن رود نیل باشد ساده‌اندیش هستند و با این اندیشه تنها لذتِ تجربه کردن معجزه را از خود دریغ می‌کنند.

معجزه برای کسی رخ می‌دهد که انتظار رخ دادن آن را دارد.

 

الهی شکرت…