چه آرام و بیخبر رخنه کرد در عمق وجودم آن حس ِ غریب ِ لطیف. تو شدی تمام من و من دل بریدم از هر چه غیر ِ تو بود. نامش را نمیدانستم اما پیامش زیباتر بود از هرچه زیبایی که میشناختم. این همه را تنها یک چیز ممکن میکرد؛ میلاد تو که تولد عشق بود و تبلور زیبایی و چه زیبا گفت که «عشق را ایکاش زبان سخن بود».
بایگانی برچسب برای: عاشقانه
همان روز، همان جا، همان وعدهی دلانگیز
قرارم با تو بهار بود که بهانهای شود شاید به قرار گرفتن این دل بیقرار
بهار که نه، بهانهام تو بودی که شانهات تمام قرارم است و عشقت تمام بهارم
مریم کاشانکی
من زندگی کردن را ذره ذره یاد گرفتم؛ سی سالگی سرآغاز تحولی بزرگ در من بود. کشف مسیرهای جدید، کشف شاد بودن و لذت بردن از اتفاقات ریز و درشت، کشف عاشقی، کشف ساده گرفتن زندگی، کشف خندیدن از ته دل و خلاصه کشف هر چیزی که میتوانست از من آدم بهتری بسازد.
تازهترین نوشتهها
- سفری که هرگز به پایان نرسید5 آذر 1403 - 8:44 ب.ظ
- آیا حقیقت دارد؟3 آذر 1403 - 8:27 ب.ظ
- جمعهها2 آذر 1403 - 8:02 ب.ظ
- پایانِ مادر29 آبان 1403 - 3:52 ب.ظ
- به موقع27 مهر 1403 - 9:50 ب.ظ
حساب کاربری
تازهترین نوشتهها در کانال تلگرام
خودزیستی دربارهی
«اصیل زیستن»
است.
دربارهی «خود بودن» و ذات یکتای خود را زندگی کردن.