من ياد گرفتم كه از معدهام به عنوان سطل زباله استفاده نكنم، مثلا اگه نميشه یه غذایی رو نگه داشت و من جا ندارم كه اون غذا رو بخورم قطعن میريزمش دور اما به زور نمیخورمش كه مثلن حروم نشه چون فهميدم كه اسم اين كار “اسراف نكردن” نيست، بلكه اسمش تبديل كردن معده به سطل زباله است كه نتيجهاش صرفن چاق شدن و بعد هم مبتلا شدن به انواع مشكلاته.
همین قضیه در مورد مغز آدم هم صادقه، یعنی اگر فکری هست که باعث آزارت میشه، یه فکر منفی که نمیتونی در موردش کاری انجام بدی باید بریزیش دور، نه اینکه هی نگهش داری و از زوایای مختلف بررسیش کنی و بهش پَر و بال بدی. چون این یعنی تبدیل کردن مغزت به سطل زباله و نتیجهاش صرفن زندگی نكردنه، نتيجهاش نفرته.
تو با فکر کردن به چیزهای منفی نمیتونی اونها رو تغییر بدی بلکه فقط باعث میشی تجربیات منفی در زندگی تو بیشتر و بیشتر بشن.
مغز ما سطل زباله نیست، بلکه یه جعبهی جواهرات ِ ارزشمنده که دست ما امانته. باید با ارزشترین جواهرات زندگیمون رو توش نگه داریم؛ بهترین فکرها، بهترین تجربیات، بهترین خاطرات و بهترین حسها رو. یه روزی از ما میپرسن که توی جعبهات چی داری و اگر جعبهی ما پُر از آشغال باشه ما در مقابلش مسئولیم.