بایگانی برچسب برای: با غم کلنجار نمی‌روم

رشد موهایم کاملن متوقف شده است، یا بهتر است بگویم عجیب شده است؛ موهایم از ریشه رشد می‌کنند اما از ساقه نه.

رنگ متفاوتِ ریشه‌ها خبر از بلند شدن موها می‌دهد اما قد مو چیز دیگری می‌گوید. انگار موهایم جایی در وسط راه گم می‌شوند.

شاید در میان موهایم موجودی مخفی شده است که آن‌ها را می‌دزدد، اما چون رشد مو کند است متوجه‌ی این سرقت نشده‌‌ام.

مثل حسابداری که در حساب و کتابها دست می‌برد، اما چون هر بار مقدار کمی برمی‌دارد تا مدت‌ها کسی متوجه‌ی چیزی نمی‌شود.

رفتار عجیب موهایم را نمی‌فهمم. سعی می‌کنم آنها را به حال خودشان بگذارم، احتمالن آنها هم غمگینند و احتمالن آن سارق عجیب، غم است.

گوشه‌ای ایستاده‌ام تا غم هر چه را می‌خواهد با خود ببرد. اگر هم مقاومت کنم باز هم می‌برد اما با تخریب و در نهایت دهن‌کجی می‌کند.

با غم کلنجار نمی‌روم، کسی چه می‌داند، شاید در درون او هم سارقی پنهان شده باشد.