بایگانی برچسب برای: من این درد را شاکرم

اگر این درد نبود معلوم نبود تا کجای زندگی به تاخت می‌رفتم یا اجازه می‌دادم که دیگران مرا چهارنعل بتازانند.

اگر این درد نبود هیچ‌گاه از خودم نمی‌پرسیدم: «این بود چیزی که از زندگی می‌خواستی دوست من؟»

اگر این درد نبود نمی‌فهمیدم که کارد به استخوانِ روحم رسیده است و آنقدر چاقو را آنجا نگه می‌داشتم تا از خونریزی می‌مردم.

دردهای بزرگ، التیام‌هایی بزرگ‌تر از خودشان ایجاد می‌کنند.

حالا من شکرگزار این درد و این درمانم.

(امروز دو ماه از رفتن مادر گذشت. سه نفری به خانه‌اش رفتیم. جمعه‌ها صبحانه را با مادر می‌خوریم، مهمان هم زیاد هست آن طرف‌ها، به خیلی‌ها چای می‌دهیم چون مادر عاشق چای بود. سماورش هرگز خاموش نمی‌شد و قوری چایش هرگز خالی نبود. وقتی خسته بود دو تا چای همزمان برای خودش می‌ریخت. مهمان‌هایش هم از چای استقبال می‌کنند.

در آرامستان هیچ‌کس به هیچ‌کس نگاه نمی‌کند، کسی کاری به کار کسی ندارد، می‌توانی خود واقعی‌ات باشی. دردِ مشترک آدم‌ها را نسبت به هم مهربان‌تر و قابل‌احترام‌تر می‌کند.)

 

الهی شکرت…