این چند روز که کار میکردم تا دندان مسلح بودم؛ دو لایه ماسک، دو یا سه لایه دستکش، روسری. فقط عینکِ کار نداشتم و همین نقطه پاشنهی آشیلام بود. بارها مواد شوینده به داخل چشمم پرید یا بخار مواد شوینده چشمهایم را میسوزاند. امروز مثلا عقلی کردم و عینک شنا با خودم بردم. اما همان دقایق اول به دلیل وجود ماسک کاملا بخار کرد و غیرقابل استفاده شد. پروژه با شکست مواجه شد و دوباره بدون عینک به کار کردن ادامه دادم.
با اینکه همیشه ماسک داشتم اما در اثر بخار مواد شوینده پوست صورتم و لبهایم به شدت خشک شدهاند. در ضمن روی دستها و پاهایم تعداد بسیار زیادی کبودیهای ریز و درشت ایجاد شده است از بس که به در و دیوار و چهارپایه و پنجره و کابینت و غیره و ذلک برخورد کردهاند.
اینجاست که اهرم رنج و لذت خودش را به خوبی نشان میدهد؛ زمانی که لذتِ تمیز شدن فضا حتی بر رنج آسیبهای فیزیکی هم پیشی میگیرد. ذهن انسان قدرت عجیب و غریبی برای وادار کردن او به انجام دادن هر کاری را دارد. همین قدرت ذهن بود که زمانی که من تصمیم داشتم مقاومت انسولین را از بین ببرم مرا به ۲ روز بودن در روزه مجاب میکرد بدون اینکه این کار در ذات برایم عذابآور و سخت باشد و همین قدرت ذهن بود که باعث شد عادت اشتباه سی سالهای را در عرض چند دقیقه ترک کنم؛ وقتی که اهرم رنج و لذت در ذهنم در جای درست خود قرار گرفت.
چه کسی باورش میشود که تمیز کردنِ پنج عدد شوفاژ تقریبا هفت ساعت طول بکشد؟ بله دقیقا همینقدر طول کشید. مقدار متنابهی خاک و پرز لای پرههای شوفاژها بود و رنگ قسمت رویی آنها از شدت کثیفی از سفید به سیاه تغییر کرده بود. این میزان از کثیفی در طول سالهای طولانی ایجاد شده است. نمیدانم چرا بعضیها فکر میکنند که شوفاژها نیاز به تمیز کردن ندارند!! به خدا دارند. دوست عزیزی که این را میخوانی حتی اگر یک آقای تنها هستی لطفا تا جایی که میتوانی فضای اطرافت را تمیز نگه دار. باور کن که این کار شأن و منزلتت را افزایش میدهد. (هر یک شوفاژ را که تمیز میکردم احساس میکردم باید یک چایی بخورم از بس که کار سختی بود 🥴)
در این مدت به روشهای خلاقانهای برای تمیز کردن فضاهایی که غیرقابل دسترس هستند و همینطور برای تمیز کردن کثیفیهایی که در طول سالها ایجاد شده و ماندگار شدهاند رسیدهام. امیدوارم قبل از اینکه آنقدر تجربه پیدا کنم که بتوانم کتابی در مورد شیوههای نظافت بنویسم خداوند مرا به فضاهای بسیار تمیز هدایت نماید.
میتوانم بگویم که کارهای مربوط به تمیزکاری تا نود درصد انجام شدهاند. واقعا فکرش را نمیکردم که امروز بتوانم کار را تا این مرحله برسانم اما خدا را شکر میکنم که بالاخره به این مرحله رسیدم. شومینه مانده که باید تمیز شود که هم کار سختی نیست و هم در حال حاضر اولویت به حساب نمیآید.
فردا داخل کابینتها و کمدها را با روکش میپوشانم که خیالم راحتتر شود. این کاری زمانبر است، قبلا انجامش دادهام و میدانم که دقت زیادی نیاز دارد. بعید میدانم که فردا تمام شود ولی واقعا امیدوارم که انجام شود. آنقدر تخمینهایم اشتباه از کار درآمدهاند که دیگر الکی خودم را دلخوش نخواهم کرد.
خداوند همیشه برای من «آس» را کرده است. خیلی وقتها انتظارم بسیار پایینتر بوده، حتی خیلی وقتها تصور کردهام که دستم خالی است و هیچ برگ برندهای ندارم و حتی سالهای بسیار زیادی تصور میکردم که در بازی زندگی تنها هستم. اما در نهایت دیدم که خداوند تمام مدت در تیم من بازی کرده و همیشه و همیشه بالاترین برگهها را رو کرده است.
حالا دیگر از مقام خداییاش انتظار کمتر از این را ندارم. دیگر فهمیدهام که او واقعا «نِعْمَ الوَکیل» است. اگر شما بهترین وکیل جهان را برای پروندهی خود استخدام کرده باشید قاعدتا انتظارتان چیزی به جز بردن در دادگاه نخواهد بود. شما هرگز به چیزی کمتر از برد راضی نخواهید شد. پس اگر خداوند را به عنوان وکیل زندگیتان انتخاب کردهاید باید منتظر یک برد قطعی در زندگی باشید.
من که تا به حال چیزی به جز برد را تجربه نکردهام. حتی در تمام آن سالهایی که فکر میکردم خودم وکیل خودم هستم و درجا زده بودم و قطار زندگیام حتی یک ایستگاه هم جلوتر نمیرفت در واقع خداوند داشت ظرف وجودم را بزرگ میکرد تا من آمادهی پذیرش نعمتهای شگفتانگیزش شوم، آمادهی دریافت هدایتهایش، عشقاش، همراهیاش… داشتم آماده میشدم برای تسلیم شدن، برای اینکه یاد بگیرم کنار بکشم و اجازه دهم که او کار وکالتش را در پروندهی زندگی من به بهترین شکل انجام دهد و حالا دیگر میدانم که کمتر از «آس» از او انتظار داشتن حماقت محض است.
الهی شکرت…