امروز صبح با دلپیچه شروع شد. هنوز از دیشب اوضاع خرابه، باز هم میگم که هیچوقت در زندگیم چنین تجربهای نداشتم. وقتی فکر میکنم میبینم نهایتا به اندازهی یه کاسهی کوچیک آلبالو خورده باشم. قبل از تغییر سبک زندگیم به مراتب بیشتر از اینها میوه میخوردم. ظاهراً بدنم در وضعیتی نیست که تحمل حجم زیاد میوهها رو داشته باشه. فعلا باید مدارا کنم با شرایط جدید. اما احساس میکنم بدنم پاکسازی شده.
در ذهنم تصمیم به ۲۴ ساعت روزهداری دارم. امیدوارم که شرایط دیروز و امروزم این توان رو بهم بده. کلن جمعهها رو به عنوان روز روزهداری تعیین کردم توی ذهنم و امیدوارم که ذهن و بدنم با من همکاری کنن.
تمام امروز داشتم به موضوع خیلی مهمی فکر میکردم؛ موضوعی که سالهاست ذهن من رو درگیر خودش کرده اما از دو هفتهی پیش و پیرو پیش آمدن یه موضوعی، خیلی در ذهنم پررنگتر شده و حالا امروز با شنیدن حرفهای آدمی که خیلی قبولش دارم تمام روز رو در موردش فکر کردم.
موضوعی که بهش فکر میکردم مسالهی «درستکاریه»؛ من در تمام زندگیم توسط نزدیکترین افراد، شماتت شدم و برچسبهای خیلی زیادی به من زده شد فقط به این دلیل که من همیشه میگفتم فلان کار درست نیست، فلان روش درست نیست، وقتی آدم حرفی میزنه باید پای حرفش بایسته، آدم باید صادق باشه، باید کار رو به روش درستش انجام داد، نباید از کار دزدید، با دغلبازی و دروغ گفتن و اینها نمیشه به جایی رسید.
نزدیکترین کسانم به من میگفتن که تو چرا فکر میکنی وقتی حرفی میزنی نباید تغییرش بدی؟ برای همینه که به هیچ کجا نرسیدی، همه همین کار رو میکنن، هیچی نمیشه، بگو نشد نتونستم، حرف زده بودم ولی حالا نشده. تو به خاطر همین اخلاقاته که هیچی نشدی، نتیجه نگرفتی، تو عرضه نداری، اینها راه و رسم فروشه، راه و رسم پول درآوردنه.
من تمام این حرفها رو صدها بار به ناراحتکنندهترین شکل ممکن شنیدم و حرص خوردم و بحث و دعوا کردم و گفتم آقا من همینم، با نتیجه یا بی نتیجه من همین آدمم، من نمیتونم برخلاف ندای درونم عمل کنم. این مسیر منه، شما از هر مسیری که فکر میکنید براتون مناسبه برسید به نتایج دلخواهتون.
با وجودیکه هیچوقت به درست بودن مسیرم شک نکردم (چون ندای درونم که من رو منع میکرد از تمام اینها اونقدر قوی بوده همیشه که اصلا جای شک برای من باقی نمیذاشته) اما این بازخوردهای دیگران و همینطور دیدن نتایج زندگیم همگی باعث شدن که من هیچوقت این ویژگیهای مثبت خودم رو جزء سرمایههای فردی خودم به حساب نیارم، اصلا قدردان داشتنشون نباشم، اصلا روشون حساب نکنم و فکر نکنم که اگر بر طبق درونم عمل کنم بالاخره به نتایج مدنظرم خواهم رسید.
درسته که دیگران که به زعم خودشون راه و رسمها رو بلد هستند در کوتاه مدت به نتایج خیلی بزرگتری نسبت به من رسیدن (و شاید هم نتایجشون تا همیشه ادامه داشته باشه) اما این دلیل نمیشه که مسیر من نتونه من رو به نتایج مدنظرم برسونه. مسیر اونها برای خودشون مناسبه و مسیر من هم برای من مناسبه. من با تغییر دادن خودم در جهتی که درست نمیدونم به هیچ نتیجهای نخواهم رسید.
من باید خدای درونم رو مدنظرم قرار بدم و بر طبق آنچه که به من گفته میشه عمل کنم و این مسیر قطعاً و قطعاً من رو به نتیجه خواهد رسوند.
امروز از آدمی که خیلی قبولش دارم عیناً این حرفها رو شنیدم، اون هم آدمی که از همین مسیر به نتایج فوقالعادهای رسیده و این باعث شد که دیگه هرگز به مسیرم شک نکنم.
الان میفهمم که من داشتم درست فکر میکردم وقتی میگفتم «نمیفهمم چرا کسانی که برای دیگران سایت درست میکنن انقدر اذیتشون میکنن، دسترسیها رو بهشون نمیدن، خرابکاری میکنن، یا مجبورشون میکنن که از اونها پشتیبانی بگیرن. به نظر من باید تمام اطلاعات طرف رو بهش داد و اجازه داد که طرف خودش تصمیم بگیره که میخواد با تو کار کنه یا نه. تو اگر کار خودت رو درست انجام داده باشی طرف میاد با تو کار میکنه»
الان میفهمم که وقتی دلم نمیخواد حرفم حرف نباشه دارم درست فکر میکنم.
وقتی دوست ندارم از اعتمادی که بهم شده سوءاستفاده کنم دارم درست فکر میکنم.
وقتی دوست ندارم از کار کم بذارم حتی به قیمت مایه گذاشتن از خودم و خیلی چیزها، دارم درست فکر میکنم.
شاید تمام اینها از نظر دیگران و در دنیای امروز مسخره باشن و کسی براشون تره هم خرد نکنه. اما مسیر من همین مسیره و اتفاقی که امروز افتاد این بود که باعث شد این ویژگیها در من احساس ارزشمندی ایجاد کنه و من رو ثابتقدمتر کنه در این مسیر.
من میدونم که اگر هنوز به نتایج دلخواهم نرسیدم دلیلش داشتن چنین ویژگیهایی نیست بلکه من ترمزهای دیگهای دارم که باید اونها رو برطرف کنم. اما دیگران نتایج آدم رو پیوند میدن با چنین ویژگیهایی و فکر میکنن تو راه و رسمها رو بلد نیستی و به همین دلیله که به جایی نمیرسی.
خدا رو شکر میکنم که هرگز در مورد جهانبینی زندگیم دچار شک و تردید نشدم و هرگز اجازه ندادم نظرات دیگران مسیر من رو تغییر بده. من پای آنچه که فکر میکردم درسته ایستادم با وجودیکه خیلی وقتها سخت بود. من همیشه در درون میدونستم که به پول رسیدن از راههایی مثل شبکههای هرمی، بورس، پول دادن به دیگران و سود پول رو گرفتن، چشم به دست دیگران داشتن، از اعتماد دیگران سوءاستفاده کردن و غیره و ذلک مسیر من نیستن و هرگز وسوسه نشدم که قدم در این مسیرها بگذارم.
من دست از جنگیدن با دیگران برای اثبات خودم برداشتم و به جاش به خداوند تکیه میکنم و صبوری میکنم تا یک روزی نتایجم به جای من صحبت کنند.
هر روز از خداوند میخواهم که من رو از مسیر راستی، پاکی، درستی و صداقت به تمام نتایج دلخواهم برسونه. این چیزیه که من رو راضی و خشنود میکنه.
الهی شکرت