,

اگر اسبی وحشی بودی زندگی‌ات چگونه بود؟

اسب‌های وحشی - مریم کاشانکی

خیلی به این سوال فکر کردم، دیدم الان هم چندان تفاوتی با یک اسب وحشی ندارم، پس احتمالن زندگی‌ام توفیر چندانی با امروز نداشت.

اما اگر بخواهم دقیق‌تر به این سوال جواب دهم باید بگویم که اگر اسبی وحشی بودم از آن مشکی‌های با ابهت نبودم یا از آن سفیدهای چشم‌نواز، حتی قهوه‌ای خوشایندی هم نبودم، یک قهوه‌ای کاملن معمولی بودم؛ یکی از آنهاییکه آدم‌ها می‌گفتند ارزش رام کردن ندارد.

عضو گله نبودم، آنقدر وحشی بودم که اسب‌های دیگر هم با من میانه‌ای نداشتند، اما وحشی بودنم نقابی بود بر ترس‌های درونی‌ام؛ در واقع شجاعتم نبود که مرا رام‌نشدنی می‌کرد بلکه وحشتم بود.

شب‌ها خواب به چشمم نمی‌آمد و روزها هوشیار بودم. در خوردن زیاده‌روی نمی‌کردم تا به وقت دویدن چابک باشم.

(گفتم که حالا هم زندگی‌ام توفیری با آن زمان ندارد.)

می‌توانستم بگویم که اگر اسبی وحشی بودم آزادانه دشت‌ها را درمی‌نوردیدم، از هیچ چیز نمی‌ترسیدم و به هیچ چیز دلبسته نبودم، اما تو حقیقی نبودن این ادعا را می‌فهمیدی.

پس می‌گویم که اسبِ وحشیِ آرامی بودم، اما این آرامش وحشیانه را با چیزی تاخت نمی‌زدم؛ حاضر نبودم یک اسب مسابقه‌ی خوشنام باشم یا متعلق به صاحبی مهربان و نوازشگر، قانع نبودم به جایی گرم و نرم، یا مراقبت‌های ویژه یا غذایی آماده.

من بهای این آزادی را با زیستن در دل ترس می‌پرداختم، اما آزادی توأمان با ترس را به اسارتی ایمن ترجیح می‌دادم.

و این ادعایی باورکردنی است، چرا که من آن را زندگی کرده‌ام؛ در دل عمیق‌ترین ترس‌هایم به نوازش عادت نکردم و به امنیت تن ندادم.

الهی شکرت…

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *