بوسیدن و خواستن
میبوسی در حالیکه نمیخواهی
نمیبوسی در حالیکه میخواهی
ظاهرا یک جابهجایی کوچک اتفاق افتاده است، انگار که یکی به دیگری گفته باشد «میشود من کنار پنجره بنشینم؟» و دیگری بزرگوارانه پذیرفته باشد.
اما در همین جابهجایی ساده همه چیز کاملا تغییر میکند؛ به یکی میگویند روسپی و به دیگری نجیب؛ همینقدر سادهلوحانه.
اما چیزی که سادهلوحانهتر است این است که خیلیهامان هنوز نمیدانیم که نه «خواستن و نبوسیدن» آن چیزیست که باید باشد و نه «بوسیدن و نخواستن».
درستش این است که «ببوسی درحالیکه میخواهی».
خواستن و بوسیدن، بوسیدن و خواستن و تکرار همین دو فعل…
و انسان تنها برای تجربهی اعجازی که در حدفاصل میان این دو فعل اتفاق میافتد پا به این جهان نهاده است؛ برای «عاشق بودن» و «عاشقی کردن».
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.