خودتان را در نایلون نگذارید
مادرم همه چیز را در نایلون نگه میدارد؛ از اسناد و مدارک گرفته تا قابلمه و کاسه و بشقاب. سپس برای اینکه نایلون خراب نشود آن را در یک نایلون دیگر میگذارد.
هر چه ارزش و اهمیت وسیلهای در نظرش بیشتر باشد تعداد نایلونهای مورد استفاده بیشتر میشود. گاهی باید از چهار یا پنج نایلون عبور کنی تا به وسیلهی مورد نظر دست پیدا کنی.
میگوید نایلون از خراب شدن آن وسیله جلوگیری میکند.
آنقدر باورش به نایلون قوی است که فکر میکنم بچه که بودیم ما را در نایلون میپیچیده که از خراب شدنمان جلوگیری کند، اما راهکارش در مورد ما خیلی کارآمد نبوده، چون دستکم بیشتر از نصفمان خراب شده است.
یک زمانی فکر میکردیم مادرمان باعث شده است ما خراب شویم، بعد به نایلونها شک کردیم که شاید نایلونها خراباند، از نایلونها بیزار شدیم و آنها را دور انداختیم، بعد گفتیم شاید خدا ما را خراب آفریده بوده، در نهایت هم احساس کردیم که خودمان مشکل داشتیم که خراب شدیم و چون دستمان به جای دیگری بند نبوده این فرض آخری را پذیرفتیم و با آن زندگی کردیم.
کسی از خودش سوال نکرد که اصلن تعریفت از درست و خراب چیست؟ چطوری باید باشد که فکر کنی درست است؟ چه کسی گفته که باید حتمن یک طور خاصی باشد تا درست باشد؟
زیر سوال بردن خودت و دیگران، مقصر دانستن خودت و دیگران، بهانهتراشی کردن، تعریفهای اشتباهی و بیفایده، اینها نایلونهایی هستند که ما خودمان را در آنها پیچیدهایم؛ نایلونهای بازیافتیِ به دردنخور.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.