روزانهنگاری – دوشنبه ۱۴ شهریور ۱۴۰۱
چند پرنده آنقدر زیبا میخوانند که هوش از سر ما بردهاند. آخرین بارهایی است که جلوی این پنجره مینشینم و با کامپیوتر کار میکنم. از اینجا که من مینشینم آسمان پیداست و قسمت کمی هم از رشته کوههایی در آن دور دورها.
یک ساختمان نیمه کاره که خدا میداند چند وقت است در همین وضعیت است و جرثقیلهای عظیمالجثه در اطرافش دیده میشوند. روبرویم دو ساختمان قدیمی یک طبقه که دقیقا شبیه هم هستند و فقط رنگ نمای یکی صورتی و دیگری آبی است قرار دارند. وجودشان در این کوچه که تمام ساختمانهایش بلند هستند کاملا به چشم میآید. دستشان درد نکند که در این چند سال به فکر ساختن نیفتادند و اجازه دادند حداقل من همین یک ذره کوه را در آن دوردستها ببینم.
درختان بلندی هم هستند که البته هنوز بلندیشان به طبقهی سوم نرسیده اما در دید من هستند. چه شبهایی که وقتی اینجا کار میکردم در نور تیر چراغ برق شاهد باریدن برف و باران بودهام.
چند روزی که خانهی جدید را تمیز میکردم دقت کردم و دیدم که در آنجا دید وسیعی به رشته کوههای البرز دارم و طلوع و غروب خورشید را بسیار بهتر از اینجا میتوانم ببینم و از این بابت بسیار خوشحالم.
کلن آنقدر بابت تغییر شور و هیجان دارم که همه چیز به نظرم دلنشین میآید، حتی سختیِ کار کردن.
به نظر من خداوند با هیچ گروهی از مردم بیشتر از گروه صابرین همراه نیست. اگر آدم یاد بگیرد که برای رسیدن به خواستهاش صبور باشد امکان ندارد که به آن نرسد. وقتی که روی تخته نوشتم هدف سال ۱۴۰۱ «نقل مکان کردن» است واقعا هیچ ایدهای نداشتم که کی و چطور قرار است اتفاق بیفتد. اینکه از کجا باید شروع کنیم و چطور باید آن را مدیریت کنیم. هیچ چیز نمیدانستم. فقط میدانستم که دلم میخواهد این اتفاق بیفتد چون ظرفم پر شده بود و حس میکردم که دیگر وقت تغییر است.
من برای رسیدن به این نقطه خیلی زیاد صبوری کرده بودم. این هجرت بیش از همه به من صبور بودن را یاد داد. منِ امروز با منِ قبل از این هجرت زمین تا آسمان فاصله دارد و البته میدانم که بسیار صبورتر باید باشم برای رسیدن به خواستههای بزرگترم. عجول بودن همان نقطهای است که ما آدمها همیشه از آن ضربه میخوریم. عجول بودن باعث ناامید شدن و دنبال نکردن میشود.
برای من صبور بودن به ویژه در مقابل آدمها هرگز کار سادهای نبوده و نیست اما در این چند سال واقعا تمرین صبور بودن کردم چون دیدم که رابطهی عاطفی مانند دانهای است که در زمین میکاری و این دانه نیازمند صبور بودن است تا جان بگیرد و ریشه بدواند. بعد آهسته آهسته رشد میکند و ریشههایش عمیقتر در خاک فرو میروند. اما خاک وجود آدم زمانی برای رشد یک رابطهی عمیق عاطفی حاصلخیز خواهد بود که با صبر کوددهی شده باشد. اگر صبور نباشی یعنی دانه را در همان روزهای اول از خاک بیرون آوردهای و اجازه ندادهای رشد کند. باید برای رشد این دانه شرایط را فراهم کنی، نور و آب و خاک مناسب. اما با وجود تمام اینها در هر مرحلهای که ناامید شوی و دست از مراقبت بکشی گیاه را از دست خواهی داد. حتی یک درخت تنومند هم نیازمند مراقبت و نگهداری است.
هرگز فکر نکن که اگر رابطهات مثلا به ازدواج ختم شده است پس دیگر کاری برای انجام دادن نداری، چه بسا حتی مسئولیتت بسیار بیشتر هم شده است. تو تازه اول راه هستی. این گیاه اگر بخواهد تازه و سرحال باشد نیاز به مراقبت دائمی دارد.
مسافر کوچک با خودش یک استخر بادی آورده است. امروز آن را پر از آب کردیم و دخترمان ساعتها آب بازی کرد. آنقدر قشنگ ذوق میکند و از ته دل میخندد که آدم کیف میکند. یک سر رفتم پیشش که ببینم چه کار میکند احساس کردم که آب خیلی سرد است اما بچه صدایش در نمیآید. آب گرم به استخرش اضافه کردم و خیلی خوشحالتر شد.
از هفتهی پیش به خودم قول داده بودم وقتی که به خانه برگشتم یک زمانی را برای خودم بگذارم و چند خط بنویسم. بالاخره امروز یک چیزهایی نوشتم.
امشب برمیگردم کرج. به امید خدا باقی کارها را هم در روزهای آینده تمام میکنم و خیالم راحت میشود.
الهی شکرت…
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.