روزانهنگاری – سهشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۱
این دفعه دیگر پیشبینیام درست از کار درآمد؛ تمام امروز را در آشپزخانه بودم. فکرش را میکردم. اما دیگر میتوانم اعلام کنم که کار آشپزخانه تمام شده است که دستاورد بزرگی محسوب میشود. کار آشپزخانه که تمام میشود انگار کار کل خانه تمام شده است. چند پردهی موقتی هم برده بودم که به بعضی از پنجرهها زدم.
امروز بدنم به طور محسوسی سعی میکرد که از زیر کار در برود. توانم تقریبا به آخر رسیده است. یک ماه است که دارم تمیزکاریهای سنگین انجام میدهم. این چند روز را هم اگر بدن عزیزم با من همراهی کند کار تمام میشود. تلاش میکنم در مورد زمانِ خوردن به بدنم سختگیری نکنم. طفلک به اندازهی کافی تحت فشار هست.
مدام این آیه در سرم میچرخد که
عَسَىٰ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ
چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آن که خیرِ شما در آن است و یا چیزی را دوست داشته باشید، حال آنکه شرِّ شما در آن است.
من این آیه را خیلی خوب میفهمم؛ بارها در چنین موقعیتهایی بودهام که یک چیزی را خیلی میخواستهام و اصرار داشتهام که آن چیز به همان شکلی که من میخواهم اتفاق بیفتد اما نشده است و خیلی وقتها هم بوده که در مورد چیزی به شدت مقاومت داشتهام و نمیخواستهام که وارد آن تجربه شوم اما در نهایت خیر من در آن بوده است.
کلن به این نتیجه رسیدهام که اگر با اتفاقات به همان شکلی که در مسیر ما قرار میگیرند همراه شویم در نهایت هر چیزی تبدیل به خیر خواهد شد. شاید ظاهر بعضی اتفاقات به نظرمان ناخوشایند باشد اما اگر صبور باشیم، موهبتِ نهفته در دل اتفاقات برایمان روشن خواهد شد.
اگر بپذیریم که تمام اتفاقات (چه خوشایند و چه ناخوشایند) آمدهاند که خیری را به ما برسانند آنوقت میتوانیم این خیر را به وضوح دیده و از مواهبش بهرهمند شویم. مشکل اغلب اینجاست که وقتی ما در حال تجربه کردنِ اتفاقات ناخوشایند هستیم معمولا آنقدر گرفتار خشم و غم و احساسات مشابه هستیم که امکان ندارد بتوانیم بپذیریم آن اتفاقات بد حامل موهبتی چه بسا عظیم برای ما هستند. بعضی از ما هرگز هم نمیپذیریم.
گذر کردن از سطح یک اتفاق و نگاه کردن به عمق آن اصلا کار سادهای نیست، به همین دلیل است که زندگی برای عدهی زیادی از افراد مانند یک میدان جنگ است. ما با خود میگوییم: «چرا من؟ مگه من چه گناهی کردم که چنین اتفاقی باید برای من بیفته؟ چقدر بدبخت و بدشانسم من و …»
آن عدهی کمی از افراد که در پذیرش هستند و «به خودشان اجازهی دریافت موهبتها را میدهند» در یک صلح دائمی با زندگی و جهان به سر میبرند و فقط لذت را تجربه میکنند. خیلی مهم است که به خودمان اجازه بدهیم هدایایی که جهان برایمان در نظر گرفته است را دریافت کنیم و این اجازه با «تسلیم بودن» داده میشود. با پذیرفتن و مقاومت نداشتن.
خیلی خیلی خیلی خستهام…. فکر میکنم کلن چرت و پرت نوشتم. نمیتوانم حتی مرور کنم و ببینم چه نوشتهام. امیدوارم چیز بدی آن وسطها ننوشته باشم.
یک لیوان از آبجوی آقای پروفسور خوردم. چیز خوبی بود.
الهی شکرت…
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.