مغزم ویار دارد
دراز كشيدهام روی تختی كه با زمين بيشتر از پانزده سانتیمتر فاصله ندارد. گچهای تبله كردهی سقف هر آن ممكن است بريزند پايين كه در اينصورت مستقيم روی سرم میريزند.
لامپ كم مصرف، پيچ و تاب خورده است و با سيمی كه به طرز مسخرهای كوتاه است از سقف آویزان است.
روی كاغذ ديواریِ كهنه و رنگ و رو رفته که احتمالن بيست سالی میشود آنجا وصل است، لكههای چسب به چشم میخورد كه خبر از وصل شدن و دوباره كنده شدن چيزهايی را به ديوار میدهد.
محل تيرچهها در سقف كاملن پيداست و بين اين اتاق و اتاق كناری به طرز عجيبی يک پنجره وجود دارد كه اگر اين پنجره نبود اتاق كناری در تاريكی محض فرو میرفت.
اين اتاق خسته است، به زحمت سرِ پا ايستاده، ديوارهايش اگر زبان داشتند چه داستانها كه تعريف نمیكردند، خوب است كه زبان ندارند.
من هم خستهام، اما من زبان دارم. نه تنها در دهانم بلکه در مغزم زبان بسیار درازتری دارم که حتی یک لحظه هم بیکار نمیماند. مغزم عادت عجیبی به پرحرفی دارد؛ یک بار همهی حرفهایش را میزند و بعد هزار بار همانها را نشخوار میکند و به خوردم میدهد. حیا و آبرو هم که هیچ ندارد.
اگر مغزم موجودیتی خارج از من بود، مثلن یک آدمی که در کنارم نشسته بود و بعد همین حرفهای همیشگیاش را میزد، قطعن وحشتزده میشدم و پا به فرار میگذاشتم. اما حالا که در درونم است ساعتها به چرندیاتش گوش میکنم و نشخوارهایش را با میل و رغبت قورت میدهم.
مغزم زن حاملهایست که ویارش حرفهای تکراری و بیسروته است.
من اما سالهاست که خستهام از این همهمهی پوچ. راهش را هم یاد گرفتهام. زن حامله هورمونهایش به هم ریخته است، نمیشود او را قانع کرد که از ویارش بگذرد. راهش این است که به او فرصت وراجی کردن بدهی. نیازش هم یک کاغذ و قلم است. به او میگویم «عزیزم نه تنها به حرفهایت گوش میدهم بلکه آنها را ثبت هم میکنم که فراموش نکنم.»
خوشبختانه آنقدرها باهوش نیست و گول میخورد. پیش میآید که پانزده صفحه پرحرفی میکند اما بالاخره ساکت میشود.
هشت سال است که هر روز کارم همین است تا ببینم بالاخره کی فارغ میشود. ۹ ماه که هیچ، ۹ سال هم که هیچ، فکر میکنم بعد از ۹۰ سال بالاخره بچهاش به دنیا بیاید. فقط امیدوارم افسردگی بعد از زایمان نگیرد.
من یاد گرفتهام همانطور که میتوان ضربان قلب را با نفسهای آرام و عمیق پائین آورد، میتوان ضربآهنگ تولید فکر را نیز با مثبتاندیشی کاهش داد.
در واقع اندیشهی مثبت رو جایگزین اندیشههای مزاحم و منفی کنیم، چون بالاخره همیشه یه فکری تولید میشه، مثل یک کارخانهی شبانهروزی میمونه که تعطیلی نداره، پس حالا که نمیشه تعطیلش کرد حداقل یه محصول به دردبخور تولید کنیم.
امیدوارم منظورت رو درست متوجه شده باشم 🌺🥰